گنجور

 
سلمان ساوجی

زلفین سیه خم به خم اندر زده‌ای باز

وقت من شوریده به هم بر زده‌ای باز

زان روی نکو چشم بدان دور که امروز

بر مه زده‌ای طعنه و در خور زده‌ای باز

از غالیه رسمی زده‌ای بر گل و شکر

امروز همه بر گل و شکر زده‌ای باز

بر ساغر عیشم زده‌ای سنگ ولیکن

با تو چه توان گفت که ساغر زده‌ای باز؟

من سر چو قلم بر خط سودای تو دارم

با اینکه من سر زده را سرزده‌ای باز

از دود من سوخته زنهار حذر کن!

کاتش به من سوخته دل در زده‌ای باز

نقد سره قلب که پالوده‌ام از چشم

بر سکه رویم همه با زر زده‌ای باز

شبها ز غمت است کبوتر دل سلمان

دریاب که بر صید کبوتر زده‌ای باز

 
 
 
سلمان ساوجی

بر گل رفتم از غالیه تر زده‌ای باز

گل را به خط نسخ قلم در زده‌ای باز

گل را ز رهی ساخته‌ای از گره زلف

تا راه کدامین دل غمخور زده‌ای باز

بر گل زده‌ای حلقه و بر تنگ شکر قفل

[...]

بیدل دهلوی

از جیب هزار آینه سر بر زده‌ای باز

ای‌گل ز چه رنگ این همه ساغر زده‌ای باز

تمثال چه خون می‌چکد از آینه امروز

نیش مژه‌ای بر رگ جوهر زده‌ای باز

در خلوت شرمت اثر ضبط تبسم

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از بیدل دهلوی
ترکی شیرازی

شورچه شرابی ست که بر سر زده ای باز

جامی مگر از بادهٔ اخگر زده ای باز

ساغر زده رسوا شود از خفتگی چشم

از چشم تو پیداست که ساغر زده ای باز

جامی زده ای باز از آن آب چو آذر

[...]

حاجب شیرازی

مستانه بسر میکده را در زده ای باز

وز باده معنی دو سه ساغر زده ای باز

درپای خم افتاده ای از تاب می ناب

یا خیمه بسر چشمه کوثر زده ای باز

از خاک و ز خشت است گرت بستر و بالش

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه