تو میروی و بر آنم که در پی تو برانم
ولیک گردش گردون گرفته است عنانم
مگو که اشک مران در پیم، بگو: من مسکین
به غیر اشک چه دارم که در پی تو برانم؟
تو رفتی و من گریان بماندهام، عجب از من
بدین طریق که میرانم آب دیده بمانم
برید ما به جز از آب دیده نیست گر از تو
اجازه هست بدیده همین دمش بدوانم
ز جان خویش جدا ماندم، ای فلک مددی ده
مرا به خدمت جانان رسان به جان مرسانم
مرا ز پای در آورد دستبرد فراقت
به سر به خدمتت آیم به پای اگر نتوانم
مرا اگر بخوانی همین بس است که باری
ز نامه تو سلامی به نام خویش بخوانم
به مهر روی تو هر دم منورست ضمیرم
به وصف لعل تو هر دم مرصع است زبانم
تو گفتهای که ز سلمان، فتادهایست، چه آید؟
من اوفتادهام اما چو سایه با تو روانم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از جدایی محبوبش و احساسات غمگین و ناتوانیاش میگوید. او میخواهد در پی محبوب برود، اما زمانه و شرایط او را بازمیدارد. شاعر از شدت اندوه و اشکهایش صحبت میکند و احساس تنهایی و دلتنگیاش را بیان میکند. او به ستارهشناس (فلک) درخواست کمک میکند تا به محبوبش برسد و از عواطف عمیقش نسبت به وی سخن میگوید. در نهایت، او خود را مانند سایهای میبیند که همواره در کنار محبوبش است، حتی اگر به ظاهر قطع ارتباط کرده باشند.
هوش مصنوعی: تو به سمت خود میروی و من هم به دنبالت میروم، اما گردش زمان باعث شده که نتوانم به خوبی پی تو بیفتم.
هوش مصنوعی: نگو که اشکهایت را در جام نریز. بگو که من بیچاره جز اشک چیزی ندارم که به خاطر تو بریزم.
هوش مصنوعی: تو رفتی و من در غم تو اشک میریزم؛ واقعاً عجیب است که چگونه هنوز میتوانم این احساسات را تحمل کنم و اشکهایم را نگهدارم.
هوش مصنوعی: ما جز اشک چشم، چیزی نداریم. اگر تو اجازه بدهی، همین حالا چشمم را به سوی تو میدوانم.
هوش مصنوعی: از جان خود جدا ماندهام، ای آسمان، به من کمک کن تا به معشوقم برسم و جانم را فدای او نکنم.
هوش مصنوعی: فراق تو مرا از پا درآورده است. اگر نتوانم به پای تو بیفتم، با سر به خدمتت خواهم آمد.
هوش مصنوعی: اگر مرا صدا بزنی، برای من همین کافی است که از نامهات یک سلامی به نام خودم بخوانم.
هوش مصنوعی: هر لحظه ضمیر من با محبت چهره تو روشن است و هر آن زبانم با توصیف دانههای لعل تو زینت یافته است.
هوش مصنوعی: تو گفتهای که من از سلمان دور شدهام، چه اهمیت دارد؟ من هرچند از او دورم، اما مانند سایهای با تو هستم و همیشه در کنارت هستم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کجایی، ای دل و جانم، که از غم تو بجانم
بیا، که بی رخ خوب تو بیش مینتوانم
بیا، ببین، نه همانا که زنده خواهم ماندن
تو خود بگوی که: بی تو چگونه زنده بمانم؟
چگونه باشد در دام مانده حیران صید
[...]
کجایی، ای به فدای تو گشته جان و جهانم
بیا بیا که جدا بودن از تو می نتوانم
صبا سلام تو آرد، ولی به من نرساند
که در غلط فتد از دیدنم، از آنکه نه آنم
شدم ز دست تو و هم عنان تو نگرفتم
[...]
در آی از درم ای آرزوی دل که بر آنم
که بر دو دیده روشن بمردمیت نشانم
دمی که بیتو نشینم حدیث عشق تو گویم
همان دمست اگر هست حاصلی ز جهانم
حدیث شکر میگونت از آن نفس که شنیدم
[...]
به ابرویت که نشسته به گوشهای چو کمانم
به چشم تو که چو نرگس به صورتت نگرانم
تراست بر ورق گل کشیده خط سیاهی
که من حقیقت عالم در آن سواد بخوانم
شبی میان تو دیدم که در کنار من آمد
[...]
زهی به وعده وصل تو تازه جان و جهانم
بیا که بی تو ز درد و غم فراق به جانم
غم فراق ندانم چگونه پیش تو گویم
که چون رخ تو ببینم رود ز کار زبانم
ببخش منصب فراشیم که آن سر کو را
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.