گنجور

 
سلمان ساوجی

همیشه نرگس مست تو را بیمار می‌بینم

ولی در عین بیماریش مردم‌دار می‌بینم

جهان می‌گردد از سودا، سیه بر چشم من هر دم

که چشم نازنینت را چنان بیمار می‌بینم

ز شربتخانه لطفت دوایی ده که با دردت

دل سست ضعیفم را قوی افکار می‌بینم

ز باد ار می‌وزد بر من نسیم دوست می‌یابم

به آب ار می‌رسم در وی خیال یار می‌بینم

نشان طاق ابروی تو را پیوسته می‌پرسم

خیال سرو بالای تو را بسیار می‌بینم

ز باغ حسن خود بر خورد که من در سایه سروت

جهانی را ز باغ عمر برخوردار می‌بینم

رخت آیینه حسن است و حسنت صورت و معنی

من این صورت که می‌بینم در آن رخسار می‌بینم

حدیث سوزناک دل از آن با شمع می‌گویم

که بر بالین خود او را به شب بیدار می‌بینم

درون روشن سلمان که هست آیینه عشقت

بحمدالله که این آیینه بی‌زنگار می‌بینم

 
 
 
سعدی

منم یا رب در این دولت که روی یار می‌بینم

فراز سرو سیمینش گلی بر بار می‌بینم

مگر طوبی برآمد در سرابستان جان من

که بر هر شعبه‌ای مرغی شکرگفتار می‌بینم

مگر دنیا سر آمد کاین چنین آزاد در جنت

[...]

شاه نعمت‌الله ولی

به عشق چشم بیمارت دلم بیمار می‌بینم

ولی از نوش سیراب لبت تیمار می‌بینم

همیشه چشم سرمست تو را مخمور می‌یابم

ولی در عین سرمستی خوش و هشیار می‌بینم

لب لعلت چو می‌بوسم حدیثی بازمی‌گویم

[...]

اهلی شیرازی

بهر جا چشم بگشایم جمال یار می بینم

تو گویی صورت یار از در و دیوار می بینم

جهانی عاشق رویش ولیکن رخ ز من تابد

که من در عین بیتابی درو بسیار می بینم

مگر درمان درد من شکیبایی کند ورنه

[...]

صائب تبریزی

فروغ مهر در پیشانی دیوار می‌بینم

صفای طلعت آیینه از زنگار می‌بینم

اگر در چاه، اگر در گوشه زندان بود یوسف

ز چشم دوربین من بر سر بازار می‌بینم

نمی‌گردد حجاب بینش من پرده ظاهر

[...]

آشفتهٔ شیرازی

نپندارم که دیگر در جهان اغیار می‌بینم

که در آیینهٔ دل طلعت دلدار می‌بینم

ز شوق چشم مستانت بر قصد برهمن با شیخ

نه مست عشقم ار یک تن به جا هشیار می‌بینم

مکن خون در دل مسکین بده ساقی می رنگین

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه