نقش است هر ساعت ز نو، این دور لعبت باز را
ای لعبت ساقی! بیار، آن جام خم پرداز را
چون تلخ و شوری میچشم، باری بده تا در کشم
آن جام نوش انجام را، وان تلخ شور آغاز را
عودی به رغم عاشقان، بنواز یک ره عود را
مطرب به روی شاهدان برکش، دمی آواز را
چنگ است بازاری مگو، راز نهفت دل برو
دمساز عشاق است نی، در گوش وی، گو راز را
ای روشنایی بصر! چشم از تو دارم یک نظر
بی آنکه یابد زان خبر، آن غمزه غماز را
با ما کمند زلف تو، ز اندازه، بیرون میبرد
تابی نخواهی دادن آن، زلف کمند انداز را
ناز و حفاظ دوستان، حیف آیدم، بر دشمنان
ایشان چه میدانند قدر این نعمت و این ناز را
پروانه پیش یار خود، میرد خود و خوش میکند
هل تا بمیرد در قدم، پروانه جانباز را
ترک هوای خود بگو، سلمان رضای او بجو
نتوان به گنجشکی رها، کردن چنین شهباز را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعری از شاعر معروف فارسی است که به زیبایی و شادی زندگی و عشق میپردازد. شاعر از ساقی میخواهد که جامی را به او بدهد تا تلخیها و شورهای زندگی را فراموش کند و به لذتهای نوشیدن بپردازد. او به موسیقی و نواهای عاشقانه اشاره میکند و بر اهمیت عشق و زیبایی معشوق تأکید میکند. شاعر همچنین از رازهای دل عاشقان و ناز و زیبایی معشوق صحبت میکند و میگوید که عشق واقعی، فدای محبوب میشود. در نهایت، او به جستجوی رضایت پروردگار و نادانی دشمنان اشاره میکند و از فضیلتهای عشق سخن میگوید.
هوش مصنوعی: هر لحظه بار دیگر نقشی تازه از این دور جنون و بازیها به وجود میآید، ای ساقی! بیا و آن جام زیبای رنگین را بیاور.
هوش مصنوعی: وقتی طعم تلخ و شوری را احساس میکنم، لطفاً به من بدهید تا آن لیوان نوشیدنی شیرین و پایانی خوش را بنوشم و از این تلخی و شوری که در ابتدای کار دارم، رها شوم.
هوش مصنوعی: به رغم تمام عشقورزیهای عاشقان، یک بار دیگر ساز را بنواز و آواز را برای دلبران و زیبایان بلند کن.
هوش مصنوعی: چنگی که در بازار است، سخن نگو، راز دل را در گوش عشق نگویید، زیرا او همدمی برای عاشقان است.
هوش مصنوعی: ای روشنی چشمان من! من از تو یک نگاه میخواهم، بدون آنکه کسی از این موضوع باخبر شود، به جز آن نگاه کنایهآمیز.
هوش مصنوعی: زلف تو مانند کمند است و ما را به دور خود میپیچد، به گونهای که تحملش از اندازه فراتر میرود. این زلف نمیتواند به کسی آرامش بدهد، چون به راحتی ما را درگیر خود میکند.
هوش مصنوعی: لطافت و محبت دوستان، برای من ارزشمند است؛ اما دشمنان آنان چه میدانند که این نعمت و زیبایی چقدر با ارزش و گرانبهاست.
هوش مصنوعی: پروانه با عشق و شوق به سوی معشوق میرود و از خود بیخبر میشود. او حاضری را در پی عشق خود بر میگزیند، حتی اگر به بهای جانش تمام شود. پروانه با این دیوانگی، از جان خود میگذرد تا به یار نزدیکتر شود.
هوش مصنوعی: به خودت بگو که از خواستههای شخصیات دور شو و به دنبال رضایت خداوند باش، چرا که نمیتوان از یک گنجشک انتظار داشت که پرواز یک شاهباز را داشته باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
وقت طرب خوش یافتم آن دلبر طناز را
ساقی بیار آن جام می، مطرب بزن آن ساز را
امشب که بزم عارفان از شمع رویت روشن است
آهسته تا نبود خبر رندان شاهدباز را
دوش ای پسر می خوردهای چشمت گواهی میدهد
[...]
بهر شکار آمد برون کژ کرده ابر و ناز را
صانع خدایی کاین کمان داد آن شکار انداز را
او می رود جولان کنان وز بهر دیدن هر زمان
جانها همی آید برون، صد عاشق جانباز را
تا کی ز چشم نیکوان بر جان و دل ناوک خورم
[...]
مطرب به رقص آوردهای آن لعبت طناز را
گو زهره بشکن در فلک از رشک امشب ساز را
در بزم اگر تو شاهدی زاهد گذارد زاهدی
آری برقص از بیخودی صوفی شاهدباز را
بینند گر آهو بچین از تیر صیدش میکنند
[...]
هر چند پنهان میکنم در سینهٔ خود راز را
گوید که من تنگ آمدم برکش زدل آواز را
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۴ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.