محتسب گوید: که بشکن، ساغر و پیمانه را
غالباً دیوانه می داند، من فرزانه را
بشکنم صد عهد و پیمان، نشکنم پیمانه را
این قدر تمیز هست، آخر من دیوانه را
گو چو بنیادم می و معشوق ویران کردهاند
کردهام وقف می و معشوق این، ویرانه را
ما ز بیرون خمستان فلک، می، میخوریم
گو بر اندازید، بنیاد خم و خمخانه را
ما زجام ساقی مستیم، کز شوق لبش
در میان دل بود چون ساغر و پیمانه را
عقل را با آشنایان درش بیگانگی است
ساقیا در مجلس ما، ره مده، بیگانه را
جام دردی ده به من، وز من، بجام می، ستان
این روان روشن و جامی بده، جانانه را
سر چنان گرم است، شمع مجلس ما را، ز می
کز سر گرمی، بخواهد سوختن پروانه را
راستی هرگز نخواهد گفت، سلمان ترک همی
ناصحا! افسون مدم، واعظ مخوان افسانه را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از مضمونی فلسفی و عاطفی صحبت میکند. محتسب به نمایندگی از عقل و اخلاق، میگوید که باید ساغر و پیمانه را بشکنیم و از دیوانگی بیزار است. اما شاعر به شدت به عشق و میپرستی روی میآورد و اعلام میکند هیچگاه پیمانه را نخواهد شکست. او عشق و می را به عنوان پایهای برای زندگی میداند و از ناهماهنگی عقل با عشق سخن میگوید. شاعر از ساقی میخواهد که جام درد بدهد و دلش را از می لبریز کند. او از گرما و شوقی که میبخشد میگوید و در پایان بر این نکته تأکید میکند که نصیحتها و موعظهها نمیتوانند او را از عشق حقیقی و شوق دور کنند.
هوش مصنوعی: محتسب میگوید که باید جام و لیوان را بشکنی، زیرا او معمولاً دیوانهها را در نظر دارد، اما منِ خردمند این حرف را قبول ندارم.
هوش مصنوعی: من میتوانم صدها عهد و پیمان را بشکنم، اما هرگز این پیمانه را نمیشکنم؛ چرا که اینقدر هوشیار هستم، زیرا من یک دیوانهام.
هوش مصنوعی: چنان که بنیاد وجودم را شراب و عشق خراب کردهاند، من نیز این ویران را وقف شراب و عشق کردهام.
هوش مصنوعی: ما از بیرون به میخانه میآییم و شراب مینوشیم. اگر میتوانید، پایههای میخانه و خمره را براندازید.
هوش مصنوعی: ما به خاطر شرابی که ساقی به ما میدهد، سرمست و شاداب هستیم. این شادی و اشتیاق ما ناشی از عشق به لبان اوست که در دل، مانند ساغر و پیمانهای در کنار هم قرار دارد.
هوش مصنوعی: عقل در کنار آشناها هم احساس بیگانگی میکند. بنابراین، ای ساقی، در این مجلس اجازه نده که بیگانهها وارد شوند.
هوش مصنوعی: به من جامی پر از نوشیدنی درد بده تا از من بگیری، و به من جان و روح را در یک جام عطا کن.
هوش مصنوعی: سر انسان چنان پر از احساسات و شور و شوق است که شمع مجلس ما را به دلیل این گرمای وجودش به سوختن پروانه ترغیب میکند. در واقع، این اشتیاق و گرما میتواند باعث آسیب به اطرافیان شود.
هوش مصنوعی: سلمان هرگز حقیقت را نخواهد گفت، ناصح! دل به افسون نده و قصهها را برایم نگو.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای هوای تو شده مقصود هر فرزانه را
چرخ با مهر تو خویشی داده هر بیگانه را
صورتی شاهانه داری ، سیرتی در خورد آن
سیرت شاهانه باید صورت شاهانه را
نکته ای ز الفاظ تو ابکم کند گوینده را
[...]
باز دل گم گشت در کویت من دیوانه را
از کجا کردم نگاه آن شکل قلاشانه را
گاه گاه، ای باد، کانجاهات می افتد گذر
ز آشنایان کهن یادی ده آن بیگانه را
هر شب از هر سوی در می آیدم در دل خیال
[...]
میکشد عشق تو سوی خود دل دیوانه را
هست سوزی کو به شمعی میکشد پروانه را
سیل چشمم رفت و ویران کرد بنیاد دلم
چون ز درد و غم نگه دارم من این ویرانه را
میل خالت دارم و اندیشهام از زلف توست
[...]
رخنه کردی دل به قصد جان من دیوانه را
دزد آری بهر کالا می شکافد خانه را
تخم مهر خال او در دل میفکن ای رقیب
بیش ازین ضایع مکن در سنگ خارا دانه را
خیز گو مشاطه کاندر زلف مشکینت نماند
[...]
کی به چشم آرم لباس و مسند شاهانه را
من که خواهم دلق فقر و گوشه میخانه را
طایر فرخنده عیش است رام نقل و می
از پی صیدی چنین میریزم آب و دانه را
بهر ما دریا کشان باید که سازد می فروش
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۵ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.