گنجور

 
سلمان ساوجی

مستی و عشق از ازل، پیشه و آیین ماست

دین من این است و بس، کیست که در دین ماست

خاک ره مصطبه، ز آب خضر بهتر است

چشمه نوشین او، جرعه دوشین ماست

رندی و میخوارگی، قسم من امروز نیست

عادت دیرین دل، پیشه پیشین ماست

بستر و بالین من، تا نشود خاک و گل

خاک و گل مصطبه، بستر و بالین ماست

کنج خرابات اگر مسکن ما شد، چه شد؟

گنج دو عالم به نقد، در دل مسکین ماست

نقش و نگار چهان، هیچ مبین در جهان

کانچه نظر می‌کنی، نقش نگارین ماست