چشمه چشم من از سرو قدت یابد آب
رشته جان من از شمع رخت دارد تاب
تشنه لب گِردِ سراپای جهان، گردیدم
نیست سرچشمه به غیر از تو و باقی است سراب
غم سودای تو تا در دل من خانه گرفت
خانهام کرده خراب است غم خانه خراب
آنچنان آتش عشق تو خوش آمد دل را
که بیفتاد به یکبارگی از چشمم آب
دیده از شوق تو تا لذت بیداری یافت
هیچ در چشم من ای دوست نمیآید خواب
عجب از زمره عشاق لبت میمانم
که همه مست و خرابند به یک جرعه شراب
ز چه رو بر همه تابی و نتابی بر من
آفتابا منمت خاک و برین خاک بتاب
روز پرسش که به یک ذره بود گفت و شنید
عاشقان را نبود جز ز دهان تو جواب
زان خلایق که درآیند به دیوان شمار
مثل سلمان عجب از ز آنچه در آید حساب
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر احساس عمیق عشق و craving (تشنگی) خود را نسبت به معشوقش بیان میکند. او میگوید که چشمه زندگیاش از زیبایی معشوقش سیراب میشود و وجودش به نور او تابیده است. او در جستجوی عشق و زیبایی در جهان است و به جز معشوقش، هیچ چیز دیگری را واقعی نمیداند. غم ناشی از عشق او خانهاش را ویران کرده و آتش عشقش به اندازهای شدید است که اشکهایش به یکباره ریخته میشود. شاعر از شدت شوق خواب را فراموش میکند و به عشقِ دیگران نیز اشاره کرده که همه به لطف عشق مست هستند. در نهایت، او از تفاوت وضعیت خود با دیگر عاشقان مینالد و سؤالهایی درباره عشق و معشوقش مطرح میکند.
هوش مصنوعی: چشمان من مانند چشمهای از زیبایی تو سرازیر است و جان من از روشنی چهرهات انرژی میگیرد و تاب میآورد.
هوش مصنوعی: در جستجوی آب و زندگی در تمام دنیا، بارها گشتم و دریافتم که تنها منبع واقعی وجود تو هستی و سایر چیزهایی که میبینم، فقط توهم و فریب هستند.
هوش مصنوعی: غم عشق تو در دل من جا گرفته و باعث خراب شدن خانهام شده است. دل شدم خانه خراب غمهایم.
هوش مصنوعی: عشق تو چنان شعلهور است که دل را به شدت تحت تاثیر قرار داده و باعث شده تا اشک از چشمانم بریزد.
هوش مصنوعی: چشم من از شوق دیدار تو دیگر خواب نمیبیند و هیچ چیز جز تو را نمیپذیرد.
هوش مصنوعی: عجب از گروه عاشقان لب تو که همه به خاطر یک جرعه شراب مست و خراب شدهاند و من هم در میان آنها باقی ماندهام.
هوش مصنوعی: چرا به همه چیز و همه کس طاقت و تاب میدهی، اما بر من کمتر تحمل میکنی، ای تابان! من از خاک تو هستم و بر این خاک نور بزن.
هوش مصنوعی: در روزی که همه چیز به یک ذره تقلیل مییابد، در چنین لحظهای عشق و محبت میان عاشقان وجود ندارد و تنها جوابهای این عشق از کلام تو به گوش میرسد.
هوش مصنوعی: کسانی که به شمارش میآیند مانند سلمان، عجیب است از آنچه که در حساب آنها در میآید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
روزه از خیمه ما دوش همی شد بشتاب
عید فرخنده فراز آمد با جام شراب
قوم را گفتم چونید شمایان به نبید
همه گفتند صوابست صوابست صواب
چه توان کرد اگر روزه زما روی بتافت
[...]
ای غریب آب غریبی ز تو بربود شباب
وز غم غربت از سرْت بپرّید غراب
گرد غربت نشود شسته ز دیدار غریب
گرچه هر روز سر و روی بشوید به گلاب
هر درختی که ز جایش به دگر جای برند
[...]
باغ معشوقه بد و عاشق او بوده سحاب
خفته معشوقه و عاشق شده مهجور و مصاب
عاشق از غربت باز آمده با چشم پرآب
دوستگان را با سرشک مژه برکرد از خواب
نبود صعبتر از هجر بتان هیچ عذاب
که شب و روز جدا دارد از من خور و خواب
اندرین گیتی کس یاد نکردی ز گنه
گر بدان گیتی چون هجر بدی هیچ عذاب
تا غم فرقت آن ماه بمن باز نخورد
[...]
روز برف است بیایید و بیارید شراب
تا بنوشیم به شکرانه ی این فتح الباب
میر مجلس بنشین گو و به ساقی فرمای
تا سبک رطل گران پیش من آرد به شتاب
در چنین روز و جوارِ درِ نوروزِ شریف
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.