بر زلف تو من بار دگر توبه شکستم
بس عهد که چون زلف تو بشکستم و بستم
دریاب که زد کار جهانی همه بر هم
چشم تو و عذرش همه این است که مستم
در نامه چو من شرح فراق تو نویسم
خون گرید و فریاد کند خامه ز دستم
خورشید بلندی تو و من پست چو سایه
آنجا که تو باشی نتوان گفت که هستم
چشم تو به دل گفت که مست منی ای دل
دل گفت: بلی مست تو از روز الستم
گنجی است روان جام می و توبه طلسمش
برداشتم آن گنج و طلسمش بشکستم
بر سوختن و مردن من شمع شب افروز
خندید بسی امشب و من مینگریستم
روزش به سر آمد سحری گفت که سلمان
برخیز که من نیز به روز تو نشستم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهٔ احوالات عاشقانه و سرزنشهای خود به خاطر شکستن عهد و توبه در عشق است. شاعر به زلف و چشم محبوبش اشاره میکند و از تاثیر عمیق آن بر دلش سخن میگوید. او احساس میکند که عشقش او را به مستی کشانده و نمیتواند از آن بگریزد. شاعر در تلاش است تا درد جدایی را بیان کند و از آتش عشق و شوقی که در دل دارد میگوید. در نهایت، او به افت و خیزهای عشق و جدایی فکر میکند و با نوای صبح، آمادگی برای روبرو شدن با روز جدید را در خود احساس میکند.
هوش مصنوعی: من بار دیگر به خاطر زلف تو عهد و پیمان شکستم، زیرا بارها به دلیل زلف تو عهدی را که بسته بودم، چه زود شکستهام.
هوش مصنوعی: متوجه باش که اوضاع دنیا خراب شده و همه چیز زیر و رو است، تنها دلیل این مساله هم این است که من در حالت شیدایی و مستی قرار دارم.
هوش مصنوعی: وقتی که در نامهام از جدایی تو بگویم، خود قلم به شدت گریه میکند و از من فریاد میزند.
هوش مصنوعی: تو مانند خورشید و من مانند سایهات هستم؛ در جایی که تو حضور داری، نمیتوانم ادعا کنم که وجود دارم.
هوش مصنوعی: چشم تو به دل اشاره کرد که تو عاشق و مست من هستی. دل نیز پاسخ داد: بله، من از زمانی که به دنیا آمدم عاشق تو هستم.
هوش مصنوعی: در قلبم گنجی وجود دارد که به خاطر نوشیدن شراب و آرامش حاصل از آن، دیگر نیازی به توبه ندارم. من توانستم این گنج را پیدا کرده و موانعش را رفع کنم.
هوش مصنوعی: شمعی که شب را روشن میکند به خاطر سوختن و مرگ من بسیار خندید و من به این صحنه خیره شدم.
هوش مصنوعی: روز به پایان رسید و سحر گفت: سلمان، بیدار شو، چرا که من نیز به شروع روز تو پیوستهام.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مشکن صنما عهد که من توبه شکستم
وز بهر تو در کنج خرابات نشستم
اندر صف خورشیدپرستان شدم اینک
زیرا که میان سخت به زنّار ببستم
پیش تو برم سجده میانبسته به زنّار
[...]
دی در صف اوباش زمانی بنشستم
قلاش و قلندر شدم و توبه شکستم
جاروب خرابات شد این خرقهٔ سالوس
از دلق برون آمدم از زرق برستم
از صومعه با میکده افتاد مرا کار
[...]
گو خلق بدانند که من عاشق و مستم
آوازه درست است که من توبه شکستم
گر دشمنم ایذا کند و دوست ملامت
من فارغم از هر چه بگویند که هستم
ای نفس که مطلوب تو ناموس و ریا بود
[...]
آوازه در افتاد که من توبه شکستم
نه نه نه چنان است که من توبه پرستم
دادند به من چاشنی یی از خمِ مبدا
از جرعۀ آن جام چنین واله و مستم
ز آن گاه که دادند به من مشربۀ خضر
[...]
ای زاهد مستور، ز من دور، که مستم
با توبهٔ خود باش، که من توبه شکستم
زنار ببندی تو و پس خرقه بپوشی
من خرقهٔ پوشیده به زنار ببستم
همتای بت من به جهان هیچ بتی نیست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.