گنجور

 
سلمان ساوجی

پیر من از میکده بویی شنید

دست زد و جامه سراسر درید

خرقه ازان شد که فرو شد به می

خرقه صدپاره که خواهد خرید؟

جان که غمش خورد و رسیدم به لب

رفت دلم تا به چه خواهد رسید؟

مشرب صافی حقیقت کسی

یافت که او دردی درش چشید

دردی دن را که دوای دل است

درد گرفتیم بباید کشید

شور می و ساغر از آن روز خاست

کان نمکین لب، لب ساغر مکید

تلخ حدیثی است تو را دلنواز

تنگ دهانیست تو را کس ندید

سایه صفت، با همه افتادگی

در عقب وصل تو خواهم دوید

عشق تو تا ظل همایون فکند

طوطی عقل از سر سلمان پرید

 
 
 
خاقانی

شب که مثال مه ذی‌الحجه دید

صورت طغراش ز مه برکشید

تا نهم ماه به طغرای ماه

حاج توانند به موقف رسید

چشم فلک بود مگر آفتاب

[...]

مولانا

چونک کمند تو دلم را کشید

یوسفم از چاه به صحرا دوید

آنک چو یوسف به چهم درفکند

باز به فریادم هم او رسید

چون رسن لطف در این چه فکند

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه