وصلت به جان خریدن، سهل است، اگر برآید
جان میدهم درین پی باشد مگر برآید
در کار بینوایان، گر یک نظر گماری
کار من و چو صد من، زان یک نظر برآید
در جان هر که گیرد، از سوز عشق آتش
با سوختن چو شمعش، اول ز سر برآید
آتش فتاد در من، هان روشنایی از من
از من نعوذ بالله، دودی اگر برآید
ما خاک آستانت، دانیم و بس که ما را
کاری اگر برآید، زین رهگذر برآید
در صبر کوش سلمان کین کار عشق جانان
کار دلست و هرگز کی بی جگر برآید
نومید تا نگردی زین درگه گر امیدت
این بار بر نیاید بار دگر برآید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به عشق و وصل با معشوق اشاره دارد. شاعر بیان میکند که به دست آوردن وصال با عشق آسان است، اما او برای این هدف جان خود را فدای عشق میکند. او در مورد قدرت نگاه معشوق بر بینوایان سخن میگوید و اینکه یک نگاه میتواند کارها را تغییر دهد. همچنین به آتش عشق و تأثیر آن بر زندگی افراد اشاره میکند. شاعر خود را خاک پای معشوق میداند و بر این باور است که اگر کار خوبی انجام شود، از این طریق برآید. او به صبر در عشق توصیه میکند و میگوید که امید میتواند در لحظات سخت به انسان انگیزه بدهد. در نهایت، او میگوید که حتی اگر در این بار موفق نشود، باز هم امید دارد که در آینده موفق خواهد شد.
هوش مصنوعی: حضور تو برایم آسان است، اگر بتوانم به تو برسم. اما در این مسیر، جانم را میدهم، به شرطی که این امکان وجود داشته باشد.
هوش مصنوعی: اگر اندکی به درد و رنج بیچارگان توجه کنی، کار من که به اندازه صد نفر سنگین است، به برکت همان یک نظر تو به نتیجه خواهد رسید.
هوش مصنوعی: هرکسی که عشق در دلش شعلهور شود، مانند شمعی که میسوزد، ابتدا از سرش شعلهور میشود و سپس به تدریج جانش را میسوزاند.
هوش مصنوعی: آتش درون من شعلهور شده، و از من نوری میتابد. اگر دودی از من برافروخته شود، از من پناه بر خدا.
هوش مصنوعی: ما تنها بنده و خاک پای تو هستیم و بس. اگر از ما کاری ساخته باشد، تنها از این طریق و از تو برخواهد آمد.
هوش مصنوعی: سلمان، تلاش کن تا صبر کنی، زیرا این کار عشق به محبوب، به دل مربوط میشود و هرگز بدون شجاعت و دلیری از کسی برنمیآید.
هوش مصنوعی: اگر امیدت در این مکان برآورده نشود، ناامید نشو، زیرا ممکن است بار دیگر در آینده به کمکت بیاید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
در شهر اگر زمانی آن خوش پسر برآید
ازهر دلی و جانی سوزی دگر برآید
درآرزوی رویش چندین عجب نباشد
گرآفتاب ازین پس پیش از سحر برآید
چون سایه نور ندهد براوج بام گردون
[...]
گر ماه من شبی چون تابان قمر برآید
باشد سر زوالش خورشید اگر برآید
باد صبا چو زلفش برهم زند ز سودا
دور از رخ چو ماهش دودم ز سر برآید
جان بردن از فراقش نتوان به هیچ رویی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.