گنجور

 
سلمان ساوجی

آنها که مقیمان خرابات مغانند

ره جز به در خانه خمار ندانند

من بنده رندان خرابات مغانم

کایشان همه عالم به پشیزی نستانند

سر حلقه ارباب طریقت بحقیقت

آن زنده دلانند که در ژنده نهانند

بسیار خیال خرد و دین مپزای دل

کین هر دو به یک جرعه می خام نمانند

من جز به قدح بر نکنم دیده، چو نرگس

فردا که ز خاک لحدم باز نشانند

گر خلق برآنند که برانند ز شهرم

من نیز برانم که همه خلق برانند

ای کرده نهان رخ ز گران جانی اغیار

بنمای رخ از پرده که یاران نگرانند

نقش رخ خوبت نتوان خواند و رخت را

شرط ادب آن است که خود نقش نخوانند

روز رخ و زلف چو شبت پرده سلمان

بسیار دریدند و شب و روز درانند

 
 
 
سعدی

کس نیست که پنهان نظری با تو ندارد

من نیز بر آنم که همه خلق بر آنند

سلمان ساوجی

همین شعر » بیت ۶

گر خلق برآنند که برانند ز شهرم

من نیز برانم که همه خلق برانند

امیر معزی

این شوخ سواران‌ که دل خلق ستانند

گویی ز که زادند و بخوبی به که مانند

ترکند به اصل اندرو شک نیست ولیکن

از خوبی و زیبایی خورشید زمانند

میران سپاهند و عروسان وثاقند

[...]

خواجوی کرمانی

صوفی اگرش باده ی صافی نچشانند

صاحبنظران صوفی صافیش نخوانند

بنگر که مقیمان سراپرده ی وحدت

در دیر مغان همسبق مغبچگانند

رو گوش کن از زمزمه ی ناله ناقوس

[...]

ناصر بخارایی

ای نام تو تاج سر هر نامه که خوانند

نام تو بخوانند ونشان تو ندانند

گر تیر نظر را بنشانم به نشانی

با کج نظران راست نیاید که کمانند

وصف تو همان است که گفتند و شنیدیم

[...]

شاه نعمت‌الله ولی

رندان همه مستند و می از جام ندانند

بی نام و نشانند از این نام نشانند

در صومعه گر زاهد رعناست مجاور

رندان به سراپردهٔ میخانه روانند

خوش آینه دارند در آن آینه روشن

[...]

نسیمی

صاحب نظران قیمت سودای تو دانند

خورشیدپرستان سبق عشق تو خوانند

بردار ز رخ دامن برقع که محبان

از شوق جمال گل تو جامه درانند

تنها نه مرا هست نظر با رخت ای دوست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه