دل ز وصل او نشان بینشانی میدهد
جان به دیدارش امید آن جهانی میهد
جوهر فر دهانش طالب دیدار را
بر زبان جان جواب « لن ترانی» میدهد
جز سرشک لاله رنگم در نمیآید به چشم
کو نشانی زان عذار ارغوانی میدهد
دیده بر راه صبا دارم که از خاک رهش
میرسد وز گرد راهم ارمغانی میدهد
زندگی از باد مییابم که او در کوی دوست
میشود بیمار و زآنجا زندگانی میدهد
نرگسش در عین مستی دم به دم چشم مرا
ساغری از خون لبالب، دوستگانی میدهد
زخم شمشیر تو را میرم که در هر ضربتی
جان سلمان را حیات جاودانی میدهد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
روی او تشویر ماه آسمانی میدهد
قد او تعلیم سرو بوستانی میدهد
هندوی زلفش گر رقص ورد س طرفه نیست
تا ز جام لعل آن لب دو ستکانی میدهد
آتش رویت چرا داری دریغ از آن کسی
[...]
یار دل میجوید و عاشق روانی میدهد
چون کند مسکین در افتادست و جانی میدهد؟
چون نمیافتد به دستش آستین وصل دوست
بر در او بوسهای بر آستانی میدهد
گفت: لعلت میدهم کام دلت، باری مرا
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.