به درد دل گرفتارم دوای دل نمیدانم
دوای درد دل کاری است بس مشکل نمیدانم
به چشم خویش میبینم که خواهد ریخت خون دل
ندانم چون کنم با دل من بیدل نمیدانم
بیابان است و شب تاریک و با من بخت من همره
ولی بخت است خواب آلود و من منزل نمیدانم
چه گویم ای که میپرسی ز حال روزگار من
که ماضی رفت و حال این است و مستقبل نمیدانم
مرا از دین و از دنیا همین درد تو بس حاصل
که من خود دین و دنیا را جزین حاصل نمیدانم
از آنت در میان دل چو جان جا کردهام دایم
که من جای تو در عالم برون از دل نمیدانم
مرا گویند عاقل گرد و ترک عشق کن سلمان
من آن کس را که عاشق نیست خود عاقل نمیدانم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این متن، شاعر از عواطف و دردهای عمیق خود سخن میگوید. او در جستجوی درمانی برای دلش است اما نمیداند چگونه باید این کار را انجام دهد. او به شدت احساس تنهایی و ناامیدی میکند و میبیند که در تاریکی و بیابان زندگیاش، شانس و بختش نیز خوابآلود است. شاعر از وضعیت کنونی و گذشتهاش صحبت میکند و به این نتیجه میرسد که تنها درد عشقش باقی مانده و زندگیاش بدون عشق هیچ معنایی ندارد. او به توصیههای دیگران مبنی بر ترک عشق بیتوجه میشود و عشق را مهمترین دلیل وجودش میداند. در کل، این شعر از عمق اندوه و عشق نابودکنندهای که بر دل شاعر حاکم است، حکایت میکند.
هوش مصنوعی: من درگیر درد دل خودم هستم و نمیدانم چه چیزی میتواند آرامم کند. درمان این درد بسیار دشوار است و من حقیقتاً نمیدانم چطور میتوانم آن را برطرف کنم.
هوش مصنوعی: به چشم خود میبینم که درد و رنج زیادی به جانم خواهد ریخت، اما نمیدانم چگونه با دل بیخبر از این مشکلاتم کنار بیایم.
هوش مصنوعی: در بیابانی تاریک و خالی هستم و بخت من با من است، اما انگار بخت من خوابآلود است و من نمیدانم کجا باید بروم.
هوش مصنوعی: چه بگویم ای کسی که حال و روز مرا میپرسی؟ گذشته گذشته است و حال من اینجاست، اما آینده را نمیدانم.
هوش مصنوعی: تنها رنج تو برای من کفایت میکند و من هیچ چیزی را در این جهان و در دین جز این درد نمیشناسم.
هوش مصنوعی: من همواره تو را در دل خود چون جانم جای دادهام، چرا که نمیدانم در دنیای بیرون از دل چه جایگاهی داری.
هوش مصنوعی: میگویند که باید عاقل باشی و از عشق دوری کنی، اما من کسی را که عاشق نیست، عاقل نمیدانم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سیه مست جنونم، وادی و منزل نمیدانم
کنار دشت را از دامن محمل نمیدانم
شکار لاغرم، مشاطگی از من نمیآید
نگارین کردن سرپنجهٔ قاتل نمیدانم
سپندی را به تعلیم دل من نامزد گردان
[...]
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.