ماییم به کوی یار دلجوی
دیوانه زلف آن پری روی
ما راست بتی که تنگ خوی است
ماییم و دلی گرفته آن خوی
چون در دل و چشم ماست جایت
غیر از تو که دید سرو دلجوی
بیمار فتادهام به کویت
راز دل من، فتاده بر کوی
باد آمد و بوی زلفش آورد
آویخته جان ما به یک موی
ای خال تو گوی و زلف چوگان
در دور قمر فکنده گویی
من ترک نگار و می نگویم
ای واعظ عاشقان تو میگوی
سلمان چه نهی بر آب و گل دل
دست از دل و دل ز گل فرو شوی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهی عشق و شیدایی شاعر نسبت به معشوقهاش است. شاعر به کوی یار میرود و از دیوانگی خود به خاطر زلفهای معشوق سخن میگوید. او از دلی پر از غم و از بیماری ناشی از عشقاش صحبت میکند و میگوید که معشوق در دل و چشم او جا دارد. بوی زلف معشوق او را به شدت تحت تأثیر قرار داده و ضمیر عاشقانهاش را درگیر کرده است. او با توصیفاتی شاعرانه، به زیباییهای معشوق و عشق خود پرداخت و حتی به واعظان خطاب میکند که نمیتوانند او را از عشقش بازدارند. در نهایت یکی از مسایل کلیدی شعر اندیشهی جدایی روح از جسم و غرق شدن در عشق است.
هوش مصنوعی: ما در کوی محبوبی هستیم که دلنواز است و دیوانهی زلفهای آن پری زیبای روی.
هوش مصنوعی: ما خود را با حقیقتی پیوند میزنیم که در دل، احساسی عمیق وجود دارد.
هوش مصنوعی: محل تو در دل و چشمان ماست، بنابراین غیر از تو کسی را نمیبینیم که به اندازه تو دلانگیز باشد.
هوش مصنوعی: من بیمار و ناتوان در کنار کوی تو هستم و رازهای درونم در این مکان فاش شده است.
هوش مصنوعی: باد وزید و بوی موی او را به همراه آورد، جان ما به نازکی یک موی او آویزان است.
هوش مصنوعی: تو مانند نشانهای هستی که بر روی صورتت نقطهای قرار دارد و زلفهایت به مانند چمنهای دور قمر میچرخند و جلوهای چشمنواز دارند.
هوش مصنوعی: من به جای زیبایی محبوب و شراب سخن میگویم، ای واعظی که در مورد عشق حرف میزنی، تو هم بگویید.
هوش مصنوعی: سلمان، چرا به زیبا بودن ظواهر توجه میکنی؟ باید از علاقه و دلبستگی به ظواهر دنیوی دور شوی و به عمق احساسات و روحیات خود بپردازی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
صبح کرم و وفا فرو شد
خاقانی ازین دو جنس کم جوی
پای طلب از کرم فرو بند
دست از صفت وفا فرو شوی
شو تعزیت کرم همیدار
[...]
این پرده دریده شد ز هر سوی
وان راز شنیده شد به هر کوی
سرمست درآمد از سر کوی
ناشسته رخ و گره زده موی
وز بی خوابی دو چشم مستش
چون مخموران گره بر ابروی
ترک فلکش به جان همی گفت
[...]
امروز چنانی ای پریروی
کز ماه به حسن میبری گوی
میآیی و در پی تو عشاق
دیوانه شده دوان به هر سوی
اینک من و زنگیان کافر
[...]
دیوانه شدم ز یار بدخوی
بیگانه پرست و آشنا روی
دل بردن عاشقانست خویش
من جان نبرم ازان جفاجوی
از جعد ترش تن چو مویم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.