به صنوبر قد دلکشش اگر ای صبا گذری کنی
ز هوای جان حزین من دل خسته را خبری کنی
چو رسی به کعبه وصل او بکنی مقام و از ره گذر
ز پی دعا نفسی زنی ز سر صفا گذری کنی
اگرت مجال نفس زدن بود از زبان منش بگو
که چه باشد ار به وصالت این شب تیره را سحری کنی
به زیارتی چه شود که بر سر خاکیان قدمی نهی
به عیادتی چه زیان دهد که به حال ما نظری کنی؟
سحری وصال تو از خدا به دعای شب طلبیدهام
مگر ای سحر نفسی زنی مگر ای دعا اثری کنی
خجلم که چون برت آورم می لعل اشک و کباب دل
اگر از درون خراب من طمعی به ما حضری کنی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از دلتنگی و longing خود برای وصال یار سخن میگوید. او از نسیم صبح (صبا) میخواهد که به شاخ و برگ صنوبر سفر کند و دلخستگیاش را تسکین دهد. شاعر به کعبه وصل یار اشاره میکند و از آن میخواهد که در دعا برای او نفسی بکشد و شب تیره را به سحری تبدیل کند. او همچنین میگوید که اگر یار نگاهی به حال او بیندازد و بر سر خاکیان قدمی بگذارد، هیچ زیانی برای او نخواهد داشت. در نهایت، شاعر از درون خود، که خراب است، ابراز خجالت میکند و امید دارد که یار با حضوری دلنشین، اندکی از غم و غصهاش بکاهد.
هوش مصنوعی: اگر تو ای نسیم، به درخت صنوبر با قامت دلکش او بگذری، میتوانی دل خسته و متاثر من را از حال و هوای جانم باخبر کنی.
هوش مصنوعی: وقتی به کعبه و محل وصال معشوق میرسی، مقام و جایگاه خود را در آنجا تثبیت کن و از راهی عبور کن که برای دعا و نیایش به آنجا آمدهای. در این مسیر، از دل خالص و پاک خود یاد کن و با روحی مطمئن و serene عبور کن.
هوش مصنوعی: اگر فرصتی برای نفس کشیدن داری، از زبان من بگو که اگر بتوانی این شب تاریک را با وصالت صبحگاهی کنی، چه خواهد شد.
هوش مصنوعی: اگر به زیارت نیایی، قدمی بر سر خاک مردگان نگذاری، به عیادت هم که بیایی، چه زیانی میبیند حال ما اگر نگاهی به ما کنی؟
هوش مصنوعی: من در دل شب از خدا خواستهام که مروت و لطف تو را به من بدهد. آیا ای سحر، تو میتوانی به من لطفی کنی؟ آیا ای دعا، میتوانی تأثیر بگذاری و خواستهام را برآورده کنی؟
هوش مصنوعی: من شرمندهام که چگونه میتوانم زیبایی و شوق تو را بیان کنم، چرا که دلم دچار درد و عذاب است. اگر تو بخواهی به درون آشفتهام نگاهی بیندازی، ممکن است دلم به تو نزدیکتر شود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به نشاط باده چو صبحدم سوی بوستان گذری کنی
بسر تو کین دلخسته را به نسیم خود خبری کنی
ز شمایل تو خجل شود رخ سرخ لاله سحرگهی
که چو گل شکفته ز عکس می به چمن چمان گذری کنی
برود فروغ روی مه چو نگه کند به جبین تو
[...]
بت گلعذار اگر ز ره کرمی به ما گذری کنی
چه شود به جانب ما اگر به کرشمهای نظری کنی
نه نسیم زلف عبیرسا دل خسته را مددی دهی
به وصال صبح رخ چو روز، شب هجر ما سحری کنی
چو به نزد جوهری هنر زر ناسره نتوان نمود
[...]
چه عجب بود ز تو ای پسر که به حال ما نظری کنی
ز سر صفا قدمی نهی به ره وفا گذری کنی
توهمی روی و من از عقب به فغان که ازسرمرحمت
چو رسد به گوش تو آن صدا به سوی قفانظری کنی
چه جفا ازان بترم بود که کنی وفا به دگر کسان
[...]
بخرامشی چه شود اگر سوی عاشقان گذری کنی
بنوازشی چه زیان دهد بمنتظران نظری کنی
نه که تشنهٔ شراب توئیم نه که خستهٔ خراب توئیم
چه شود بما نظری کنی سوی خاک ما گذری کنی
ز برای هر که مینگرم همه مهری و وفا و کرم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.