شب است و بادیه و دل، فتاده از راه است
ز چپ و راست، مخالف، ز پیش و پس، چاه است
مقام تهلکه است این ولی منم، فارغ
ز کار دل، که به دلخواه یار دلخواه است
مرا سری است که دارم، بر آستانه تو
نهادهایم به پیش تو هرچه در راه است
به وصل قد تو دارم بسی امید ولیک
قبای عمر به قد امید، کوتاه است
به عکس طالب منصب، شویم خاک درت
از این رفیع تر آخر چه منصب و راه است؟
که آورد به تو احوال دیده و دل من؟
که پیک دیده، سرشک و رسول دل، آه است
منور است به مهر تو، سینه عشاق
بلی زجانب مهر است، هرچه در ماه است
پس از فراق تو گر بنده، زنده خواهد ماند
بحق وصل تو کان زیستن، به اکراه است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر در فضایی شبانه و بیابانی احساس تنهایی و ناامیدی میکند. او در بین موانع و چالههای راه، به یاد معشوقش است و از تهدیدات و خطرات بیتوجه است، زیرا تا حدودی به وصال او امید دارد. شاعر به معشوقش نزدیک شده و همه چیزش را فدای او کرده است. او امید دارد که از زیبایی معشوق بهرهمند شود، اما میداند که عمر او به اندازه امیدش کوتاه است. همچنین او از مقام و منزلتی که در نزد معشوقش به دست آورده، راضی است و این را بالاتر از هر منصب دیگری میداند. در نهایت، او در فراق معشوقش میگوید اگر زنده بماند، فقط به خاطر عشق و وصال اوست و بدون آن زندگی برایش سخت و طاقتفرساست.
هوش مصنوعی: در این شب تاریک و در بیابان، دل انسان به خاطر ناملایمات دچار سردرگمی شده است. از هر طرف که نگاه میکند، با موانع و مشکلاتی روبهرو میشود؛ از چپ و راست، خطرهای مختلفی وجود دارد و جلو و عقب نیز پر از چاهها و افت و خیزهای ناگوار است.
هوش مصنوعی: این وضعیت خطرناک است، اما من بیخیال از دل مشغولیهایم، چرا که همه چیز به دلخواه محبوبم پیش میرود.
هوش مصنوعی: من خود را در برابر تو قراردادهام و هرچه مانع است را از سر راهم کنار زدهام.
هوش مصنوعی: من به وصال تو خیلی امید دارم، اما عمر من به اندازهی آن امید، کوتاه است.
هوش مصنوعی: به جای اینکه به دنبال مقام و جایگاه بالاتر باشیم، بهتر است خود را در خاک درگاه تو ذوب کنیم، زیرا در حقیقت چه ارزشی دارد آن مقام و راهی که به آن میرسیم؟
هوش مصنوعی: چه کسی میتواند حال و احوال چشم و دل من را برای تو نقل کند؟ زیرا پیامآور چشم من، اشک است و فرستاده دل من، آه و ناله است.
هوش مصنوعی: دل عاشقان به نور عشق تو روشن است، و این نور از جانب عشق خود توست، همانطور که هر چه در ماه وجود دارد، از نور اوست.
هوش مصنوعی: پس از جدایی تو، اگر بندهای زنده بماند، به خاطر وصل تو خواهد بود، زیرا زندگی بیتو فقط با اجبار و زجر همراه است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خدای عرش گواه و زمانه آگاه است
که دین عزیز به سلطان دین ملکشاه است
شهی که خاطر پاک و ضمیر روشن او
ز هر هنرکه خدا آفریده آگاه است
اگر به افسر و گاه است فخر هر ملکی
[...]
به هر چه می نگرم نور طلعت شاه است
به هر طرف که روان می شوم همه راه است
دلیل راه توکل امید کوتاه است
عصا ز دست فکندن عصای این راه است
بیا که وصل تو گل را بهار دلخواه است
چمن ز رخنهٔ دیوار، چشم بر راه است
به هرکجا روم از کوی او، دلم آنجاست
گدا به خانه، ولی کاسه بر سر راه است
مبین حقیر کسی را، که شمع در شب تار
[...]
به گوش زاغ نواهای زاغ دلخواه است
به چشم خویش زغن بلبل سحرگاه است
در آشیانه خود جغد صاحب جاه است
درون خانه خود هر گدا شهنشاه است
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۵ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.