چند گویم، در فراقت کابم از سر گذشت؟
شد بپایان عمر و پایانی ندارد سرگذشت
چون نویسم کز فراقت، بر سر کلکم چه رفت
باز سودایت چو بر طومار و بر دفتر گذشت
جانم آمد بر لب و کشتیش بر خشک اوفتاد
آه من تا بحر نیلی رفت و زان بر تر گذشت
هر خدنگی کامد، از مشکین کمان ابروت
در دل مسکین من، پیمان بماند و سرگذشت
ناوکی کز دست شستت جست، آمد بر دلم
از نسیم نوبهاری، بر دلم خوشتر گذشت
در دو عالم، مقصد و مقصود جان عاشقان
نیست جز خاک درت، چون میتوان زان در گذشت
خاک بر سر میکنم، چون باد و میگریم چو ابر
گرچه ابرت از فراز بام و باد از در گذشت
شمع را در گیر، امشب تا بگوید روشنت
کز خیالت، دوش سلمان را چها بر سر گذشت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از درد جدایی و فراق سخن میگوید. او توصیف میکند که خاطرات و احساسات ناشی از دوری محبوب به پایان نمیرسد و چقدر این جدایی در زندگیاش تاثیرگذار بوده است. شاعر اشاره میکند که چگونه عشق و محبت به محبوبش، هر بار که به یادش میافتد، او را به شدت تحت تاثیر قرار میدهد و حتی باعث میشود جانش به لب برسد. او در نهایت احساس تنهایی و دل شکستگی را به تصویر میکشد و ابراز میکند که حتی در این دنیا، فقط خاک درگاه محبوب واقعاً برای عاشقان ارزشمند است. در انتها، با اشاره به شمع و نور، به یادآوری دلتنگی و افکار شبانه خود میپردازد.
هوش مصنوعی: چند بار بگویم که در دوری تو چقدر رنج کشیدم؟ عمرم به سر رسید، اما داستان و غم دوریام همچنان ادامه دارد و پایانی ندارد.
هوش مصنوعی: وقتی میخواهم بنویسم که در غیبت تو چه بر سرم آمده، یاد تو مانند طرحی که بر کاغذ نقش بسته، دوباره در ذهنم زنده میشود.
هوش مصنوعی: جانم به لب رسید و با این حال، او را کشتند و بر زمین افتاد. آه من تا عمق دریا رفت و از آن هم فراتر رفت.
هوش مصنوعی: هر تیر که از کمان ابروی تو رها میشود، در دل من که پریشان و بیخبر است، اثری به یادگار میگذارد و داستانی را رقم میزند.
هوش مصنوعی: یک خاطره یا یادآوری خوش از کسی که بر دلم تاثیر گذاشته است، به مانند نسیم دلانگیز بهاری که به روح و جانم تازگی میبخشد، برایم لذتبخشتر و شیرینتر از هر چیز دیگری است.
هوش مصنوعی: در دو جهان، هدف و آرزوی دلهای عاشق تنها خاک درگاه توست، چرا که چگونه میتوان از آن در عبور کرد؟
هوش مصنوعی: غصهام را به خود میریزم و مانند باد ناپدید میشوم، و میبارم مثل ابر. با این حال، ابرها از بالای بام میگذرد و باد از در بیرون میرود.
هوش مصنوعی: امشب شمع را به خود مشغول کن تا بگوید چه بر سر سلمان گذشته، چون او از خیالت بود و دیشب ماجراهایی برایش رخ داد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بر دل من تا خیال آن پری پیکر، گذشت
کافرم گر در خیالم، صورتی دیگر گذشت
ای بسا، کز آتش سودای آن مشکین نفس
دود پیچاپیچ من زین آبگون چنبر گذشت
از هوا دل گشت لرزان، در برم چون برگ بید
[...]
شمعوار از سر گذشتم بشنو از من سرگذشت
آتشم سر تا به پا بگرفت و آب از سر گذشت
رفت دل چون مُهر لعل او به جان پنهان نداشت
عین لطف است آنکه رنگ باده از ساغر گذشت
با فراغ بال پروانه وصال شمع را
[...]
ذوق وصلت یافت دل از ساقی و ساغر گذشت
شد خلیل خلوت خلت ز ماه و خور گذشت
آب چشمم راست طوف آستانت آرزو
هر چه خواهد می تواند کرد چون از سر گذشت
چون مسیحا می تواند پای بر گردون نهد
[...]
در دلم هرگاه زلف آن پری پیکر گذشت
از سر دریای چشمم موجه عنبر گذشت
بر سر مجنون اگر کردند مرغان آشیان
مرغ نتواند ز سوز دل مرا بر سر گذشت
از در دل می توان کام دو عالم یافتن
[...]
بی تو شب تا روز چون شمعم به چشم تر گذشت
اشک دامانم گرفت و آتشم از سر گذشت
بر سر راهش ندارم لذتی از انتظار
یار پنداری که امروز از ره دیگر گذشت
آنکه مشکل بود عمری حالم از نادیدنش
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.