گنجور

 
سلمان ساوجی

لاابالی وار، دستی بر جهان خواهم فشاند

هرچه دامن گیردم دامن، بر آن خواهم فشاند

دامن آخر زمان دارد غبار حادثه

آستین بر دامن آخر زمان خواهم فشاند

از سر صدق و صفا، چون صبح خواهم زد نفس

وندران دم بر هوای دوست، جان خواهم فشاند

پای عزلت بر سر کون و مکان خواهم نهاد

دست همت بر رخ جان و جهان خواهم فشاند

همچو گل برگی که حاصل کرده‌ام در عمر خویش

با رخ خندان و خوش، بر دوستان خواهم فشاند

 
 
 
خاقانی

اندرآ ای جان که در پای تو جان خواهم فشاند

دستیاری کن که دستی بر جهان خواهم فشاند

پای خاکی کن در آکز چشم خونین هر نفس

گوهر اندر خاک پایت رایگان خواهم فشاند

گر چو چنگم دربر آیی زلف در دامن کشان

[...]

جلال عضد

باز در سودای او امروز جان خواهم فشاند

آستین شوق بر هر دو جهان خواهم فشاند

گر بگیرد دست من در پاش سر خواهم فکند

ور بخواهد جان من بر وی روان خواهم فشاند

مهر رویش را دفین در کان دل خواهم نهاد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه