گنجور

 
سلمان ساوجی

من لاف چون زنم، که سرم را هوای توست

بس نیست؟ این قدر که سرم خاک پای توست

با آنکه رفته در سر مهر تو، جان من

جانم هنوز، بر سر مهر و وفای توست

پرداختیم، گوشه خاطر، ز غیر دوست

کین گوشه، خلوتی است که خاص، از برای توست

ای غم وثاق اوست دلم، گرد او مگرد

جایی که جای فکر نباشد، چه جای توست

آیینه صفات خدایی و خلق را

جمعیتی که روی نمود، از صفات توست

چشم بدان، ز حسن لقای تو دور باد

کاکنون بقای عالمیان، در لقای توست

آنچ از تو می‌رسد به من احسان و مردمی است

و آنها که می‌رسد، به تو از من دعای توست

موی تو بر قفای تو دیدم، بتافتم

گفتم، مگر که دود دلی، در قفای توست

مویت به هم برآمد و در تاب رفت و گفت

سودای کج مپز، که کمند بلای توست

گر بنده می‌نوازی، ور بند می‌کنی

ما بنده‌ایم، مصلحت ما، رضای توست

ور قطع می‌کنی سرم، از تن بکن، که نیست

قطعا برین سرم سخنی، رای، رای توست

خاک درت، به خون جگر گشت حاصلم

سلمان برو، که خاک درش خونبهای توست

 
 
 
سعدی

گر بنده می‌نوازی و گر بنده می‌کشی

زجر و نواخت هر چه کنی رای رای توست

سلمان ساوجی

همین شعر » بیت ۱۰

گر بنده می‌نوازی، ور بند می‌کنی

ما بنده‌ایم، مصلحت ما، رضای توست

ادیب صابر

تاج سر سخا و سخن خاک پای توست

هرچ از سخن گزیده تر است آن ثنای توست

جامی

ای شهسوار حسن که جانم فدای توست

هر جا سری ست خاک ره باد پای توست

خوش جلوه ده سمند که دفع گزند را

هر سو هزار سوخته دل در دعای توست

مشتاق وصل را که ز هجران به جان رسید

[...]

صائب تبریزی

پوچ است هر سری که نه در وی هوای توست

سهوست سجده ای که نه بر خاک پای توست

طبل رحیل هوش من آواز پای توست

حسرت نصیب دیده من از لقای توست

در پرده های چشم شکر خواب صبح نیست

[...]

افسر کرمانی

خرم دلی که کشته تیغ جفای توست

خرم تر آن که زنده مهر و وفای توست

اینک دلی شکسته و جانی گداخته،

از ما اگر قبول کنی، از برای توست

دل را که بر هوای بزرگی و فرّ و جاه

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه