یارب به آب این مژه اشکبار ما
کان سرو ناز را، بنشان در کنار ما
از ما غبار اگر چه بر انگیخت، درد او
گردی به دامنش مرساد، از غبار ما
ای دل درین دیار، نشان و نام جوی
جز در دیار ما، مطلب، درد یار ما
آبی به روی کار من، آمد ز دیده باز
و آن نیز اگر چه باز نیاید، به کار ما
آب روان ما، ز گل ما، مکدر است
صافی شود چو پاک شود رهگذار ما
یار اختیار ماست، ز گیتی ولی چه سود
در دست ما چو نیست کنون اختیار ما
غمهای عالم ار همه، بر ما شوند جمع
ما را چه غم چو یار بود، غمگسار ما
بهر غم تو داد به سلمان، که گوش دار
چندین هزار دانه در، یادگار ما
تا بر سوار مردمک دیده مینهد
مردم سواد این سخن آبدار ما
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از اشک و غم خود سخن میگوید و به یاری از خداوند درخواست میکند تا عشق و معشوقش را در کنار خود داشته باشد. او بیان میکند که با وجود درد و غمهای بسیار، تنها هنگامی که معشوقش در کنارش باشد، احساس آرامش میکند. شاعر همچنین به این نکته اشاره دارد که حتی اگر دنیا پر از غم باشد، با حضور یار همه چیز قابل تحملتر خواهد بود. در نهایت، وی به یادگارهایی از یار اشاره میکند که در دلش باقی مانده و نشاندهندهی محبت اوست.
هوش مصنوعی: ای خدا، با اشکهایی که از چشمان ما میریزد، برسان آن سرو ناز را تا در کنار ما بنشیند.
هوش مصنوعی: اگرچه ما غبار و ناملاسمی ایجاد کردهایم، اما درد و رنج او هیچ آسیبی از این غبار به خود نخواهد دید.
هوش مصنوعی: ای دل! در این دنیا، غیر از یاد و نام محبوب، چیزی نیست که در این سرزمین برای ما اهمیت داشته باشد، چرا که تنها درد و رنج ما به خاطر اوست.
هوش مصنوعی: آب به روی کار من از چشمانم جاری شد و حتی اگر دوباره نیاید، باز هم به کار ما خواهد آمد.
هوش مصنوعی: آب جاری ما به خاطر گل و لای آلوده شده است. وقتی که مسیر ما پاک و صاف شود، آب هم زلال خواهد شد.
هوش مصنوعی: دوست و یار ما به اختیار خودمان است، اما از جهانی که در آن زندگی میکنیم، چه سودی دارد؟ وقتی که در حال حاضر، اختیار و انتخاب با ما نیست.
هوش مصنوعی: اگر تمام غمهای دنیا نیز بر ما جمع شوند، برای ما چه اهمیتی دارد چون وقتی یاری داریم که غمهایمان را کاهش دهد، دیگر نگران نیستیم.
هوش مصنوعی: به خاطر درد و غم تو، سلمان، گوش کن که ما چندین هزار دانه در داریم که یادگار ماست.
هوش مصنوعی: به سوار بر اسب، نگاه مردم، خبر از سخنان شیرین ما میدهد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
جانا به جان رسید ز عشق تو کار ما
دردا که نیستت خبر از روزگار ما
در کار تو ز دست زمانه غمی شدم
ای چون زمانه بد، نظری کن به کار ما
بر آسمان رسد ز فراق تو هر شبی
[...]
آنها که بوده اند ز دل دوستدار ما
در نیک و بد موافق و انده گسار ما
وان جمع دوستان و عزیزان که بود خوش
زایشان همیشه عیش دل روزگار ما
رفتند از این زمانه بد عهد زیر خاک
[...]
آمد بهار خرم آمد نگار ما
چون صد هزار تنگ شکر در کنار ما
آمد مهی که مجلس جان زو منورست
تا بشکند ز باده گلگون خمار ما
شاد آمدی بیا و ملوکانه آمدی
[...]
ای باد صبحدم چه خبر از نگار ما
چونست حال آن صنم گلعذار ما
باشد عنایتش به سوی خستگان هجر
یا دارد او فراغتی از روزگار ما
بربود دل ز دستم و درپای غم فکند
[...]
پامال ترکتاز خزان شد بهار ما
ای تیره روز ما و سیه روزگار ما
از تیرهروزگاری ما ره نمیبرد
دست سحر به دامن شبهای تار ما
بر خلق عید خویش مبارک که دهر خواند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۷ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.