آنکه از جان دوستتر میدارمش
او مرا بگذاشت، من نگذارمش
دل بدو دادم ز من رنجید و رفت
میدهم جان تا مگر باز آرمش
آنکه در خون دل من میرود
من چو چشم خویشتن میدارمش
قالبی بیروح دارم میبرم
تا به خاک کوی او بسپارمش
میدهم جان روز و شب در کار دوست
گو مران از پیش اگر در کارمش
روی در پای تو میمالم مرنج
گر به روی سخت میآزارمش
گرچه رویش داد بر بادم چو زلف
همچنان جانب نگه میدارمش
هیچ رحمی نیست بر بیمار خویش
آن طبیبی را که من بیمارمش
گرچه او یار منست من یار او
من نمییارم که گویم یارمش
با دل خود گفتم او را چیستی؟
گفت سلمان او گل و من خارمش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
آنکه از جان دوست تر می دارمش
گر مرا بگذاشت من نگذارمش
دل بدو دارم ز من رنجید و رفت
می دهم جان تا مگر باز آرمش
آنکه در خون دل من خسته است
[...]
نی به دل تاب نهفتن دارمش
نی به پیش غیر گفتن یارمش
چشم بر بربستم که با خود دارمش
از مقام دیده در دل آرمش
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.