گنجور

 
سلمان ساوجی

می‌کند غارت صبر و دل و دین سودایش

آنکه او هیچ ندارد، چه غم از یغمایش؟

گر دل و جان من دلشده بودی بر جای

کردمی در دل و جان جای چو بودی رایش

رقم هستی من عاقبت از لوح وجود

برود لیک بماند اثر سودایش

لایق ضرب محبت نبود هر قلبی

که ز اخلاص حکایت نکند سیمایش

خواب ما را ز خیالش بنمود اسبابی

بعد از آن روز ندیدیم بخواب آسایش

دست در دامن او می‌زنم و می‌کشمش

تا به رغم سر من سر ننهد در پایش

عجب آن است که در بزم ریاحین گل را

زیر شمشاد نشانند و تو بر بالایش

در پی باد صبا چند رود سرگردان

دل به بوی شکن طره عنبر سایش

که خبر یابد از آمد شدن پیک نسیم

که ز بوی سر زلف تو کند رسوایش

غم عشق تو چه خوش می‌خورد اولی خونم

که به پالوده‌ام از دیده خون پالایش

هر که امروز به خلوت نفسی با تو نشست

غالبا رغبت جنت نبود فردایش

در شب تیره زلفت دل سلمان گم شد

شمعی از چهره بر افروز و رهی بنمایش

 
 
 
سیف فرغانی

تا چه معنیست در آن روی جهان آرایش

که دلم برد بدان صورت جان افزایش

چون جهان سربسر آرایش از آن رو دارد

بچه آراسته شد روی جهان آرایش

بر خود این جامه چو دراعه غنچه بدرم

[...]

کمال خجندی

سرو دیوانه شدست از هوس بالایش

می‌رود آب که زنجیر نهد بر پایش

داشت از آب چو گل آینه در پیش جمال

آب شد آبنه از شرم رخ زیبایش

پیش من قصهٔ عاشق‌کشی او مکنید

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از کمال خجندی
جهان ملک خاتون

گر شبی سوی من خسته دل افتد رایش

چه تفاوت کند از رای جهان آرایش

گر عنانی ز عنایت سوی ما گرداند

جان فشانیم به جای سرو زر در پایش

گر خرامد قد چون سرو روانت در باغ

[...]

صائب تبریزی

سرو اگر جلوه کند پیش قد رعنایش

قمری ازشهپر خود اره نهد برپایش

جرعه اولش ازخون مسیحا باشد

چون کشد تیغ ستم غمزه بی پروایش

علم صبح قیامت به زمین خوابیده است

[...]

افسر کرمانی

آن که در دیده بینای من آمد جایش

هیچ از ریختن خون نبود پروایش

کرده منقار به خون جگر خویش خضاب

طوطی از حسرت لعل لب شکرخایش

زنده چون خضر از آن نیست سکندر که نداشت

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه