میبرد سودای چشم مستش از راهم دگر
از کجا پیدا شد این سودای ناگاهم دگر؟
دیده میبندم ولی از عکس خورشید بلند
در درون میافتد از دیوار کوتاهم دگر
هست در من آتشی سوزان، نمیدانم که چیست؟
این قدر دانم که همچون شمع میکاهم دگر
هر شبی گویم که فردا ترک این سودا کنم
تازه میگردد هوای هر سحرگاهم دگر
زندگانی در فراقت گر چنین خواهد گذشت
بعد ازینم زندگانی بس نمیخواهم دگر
همچو خاکم بر سر راه صبوری معتکف
باد بر بوی تو خواهد بردن از راهم دگر
یار گندمگون خرمن سوز سنبل موی من
جو به جو بر باد خواهد داد چون کاهم دگر
ساقیا از آب رز یک جرعه بر خاکم فشان
هان که درخواهد گرفتن آتشین آهم دگر
در ازل خاک وجود من به می گل کردهاند
منع میخوردن مکن سلمان به اکراهم دگر!
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به احساسات عمیق و درونی شاعر درباره عشق و فراق اشاره دارد. شاعر از وجود یک عشق ناب که او را تسخیر کرده صحبت میکند و میگوید که این عشق باعث شده که زندگیاش دچار دگرگونی شود. او تلاش میکند از این حال رهایی یابد، اما هر بار که صبح میشود، دوباره به یاد عشقش میافتد. شاعر از آتش درونش میگوید که او را میسوزاند و نمیتواند از آن رهایی یابد. همچنین اشاره میکند که زندگی بدون این عشق برایش دیگر ارزشی ندارد و همچون خاکی که در مسیر صبوری است، به خاطر یاد معشوقهاش رنج میکشد. در نهایت، او از ساقی میخواهد که جرعهای از شراب بر خاک او بریزد تا شاید این آتش درونی را تسکین دهد و به یادآوری میپردازد که وجودش از ابتدا به عشق و می گل آغشته بوده است.
هوش مصنوعی: خواب و خیال چشمان عاشقش مرا از مسیرم منحرف کرده است. نمیدانم این احساس ناگهانی از کجا به سراغم آمده است.
هوش مصنوعی: چشمهایم را میبندم، اما تصویر روشنی که همچون خورشید درونم هست، از دیوار کوچکم میریزد و نمیتواند پنهان بماند.
هوش مصنوعی: در درون من حسی عمیق و سوزان وجود دارد که نمیتوانم به درستی آن را بشناسم. تنها میدانم که مثل شمع، به مرور ذرهذره میسوزم و از بین میروم.
هوش مصنوعی: هر شب میگویم که فردا از این فکر و حال نجات مییابم، اما هر صبح دوباره دلم برای این احساس تازگی پیدا میکند.
هوش مصنوعی: اگر زندگانی من اینگونه در دوری تو ادامه پیدا کند، دیگر زندگی را نمیخواهم.
هوش مصنوعی: من مانند خاکی هستم که بر سر راه صبر نشستهام و در حودت به بوی تو، ناچار در مسیرم تغییر ایجاد خواهد شد.
هوش مصنوعی: دوست من با رنگ گندمی و زیباییاش مانند سنبل، موهای من را یکیک به باد خواهد داد، چون دیگر از من چیزی باقی نمانده است.
هوش مصنوعی: ای ساقی، از آب گلسرخ یک جرعه بر زمین من بریز، که آتشین آهی که در دل دارم، دیگر تاب نگهداشتن ندارد.
هوش مصنوعی: در ابتدای خلقت، وجود من از خاک و گل ساخته شده است. ای سلمان، دیگر تحت فشار و اجبار، از نوشیدن می خودداری نکن!
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
من که خمارم، به مسجدها مده راهم دگر
کاین زمان میخوردم و در حال میخواهم دگر
محنت من جمله از عشقست و رنج از آگهی
بادهای در ده، که عقلم هست و آگاهم دگر
رحم بر گمراه و سرگردان نگفتی: واجبست؟
[...]
دوش باز آمد به برج آن طالع ماهم دگر
دولتم شد یار و بخت سعد همراهم دگر
مدتی عقلم ز راه عشق گمره گشته بود
جذبه لطفش کشید، آورد با راهم دگر
در خیالم فکر زهد و توبه و طامات بود
[...]
میبرد سودای چشم مستش از راهم دگر
از کجا پیدا شد این سودای ناگاهم دگر
میبرد سودای صوف مشکی از راهم دگر
از کجا پیدا شد این سودای ناگاهم دگر
شب شوم چون مست گویم پوستین بخشم صباح
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.