ما رقمی میکشیم، تا به چه خواهد کشید
ما قدمی میزنیم، تا به چه خواهد رسید
قبله و مذهب بسی است، یار یکی بیش نیست
هر که دویی در میان دید یکی را دو دید
کفر سر زلف توست، قبله آتش پرست
دید رخت کاتشی است، آتش از آن رو گزید
من ز جهان بگذرم، وز تو نخواهم گذشت
ور تو به تیغم زنی، از تو نخواهم برید
در همه بحری دهند، جان به امید کنار
لیک درین بحر ما، نیست کناری پدید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به عواطف و احساسات عمیق انسانی اشاره دارد. شاعر از تلاش و جستجو برای رسیدن به هدفی صحبت میکند، اما در نهایت میگوید که همه آن تلاشها و علاقهها فقط به یک عشق خاص ختم میشود. او به تضاد بین دوستی و کفر اشاره میکند و میگوید که حتی اگر از طرف معشوق آسیب ببیند، باز هم از او جدا نخواهد شد. در انتها، شاعر به تاریکی و عدم امکان فرار از این عشق اشاره میکند و میگوید که در این دریای عشق، هیچ کناری برای آرامش وجود ندارد.
هوش مصنوعی: ما چیزی را ترسیم میکنیم و نمیدانیم سرنوشت آن چه خواهد بود. ما حرکتی انجام میدهیم و نمیدانیم به کجا خواهد انجامید.
هوش مصنوعی: در دنیا مذهبها و قبلههای زیادی وجود دارد، اما دلبر و محبوب واقعی تنها یکی است. هرکس که در میان دو چیز تقسیم شده باشد، در واقع فقط یکی را به عنوان دو نشان میدهد.
هوش مصنوعی: موهای تو به اندازهای جذاب و فریبنده است که میتوان آن را به کفر تشبیه کرد. نگاه کردن به چهرهات مانند نگریستن به آتش است و آتش به خاطر زیباییات به سوی تو کشیده میشود.
هوش مصنوعی: هرچند که از دنیا میروم، ولی هرگز تو را فراموش نخواهم کرد. حتی اگر به من آسیب بزنی، نمیتوانم از عشق تو جدا شوم.
هوش مصنوعی: در همه دریاها ممکن است جایی برای آرامش و کنار گرفتن وجود داشته باشد، اما در این دریای پر هیاهو و مشکلات، هیچ نقطهی امن و آرامی دیده نمیشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
زاغ بیابان گزید خود به بیابان سزید
باد به گل بر بَزید گل به گل اندر غژید
یاسمن لعل پوش سوسن گوهر فروش
بر زنخ پیلگوش نقطه زد و بشکلید
دی به دریغ اندرون ماه به میغ اندرون
[...]
روزه ز ما تافت روی راه سفر برگزید
رفت به سوی سفر و ز ما صحبت برید
عید برو دست یافت تیغ ظفر برکشید
چون سیه منهزم روزه ازو در رمید
تا رقم عاشقی در دلم آمد پدید
عاشقی از جان من نبست آدم برید
در صفت عاشقی لفظ و عبارت بسوخت
حرف و بیان شد نهان نام و نشان شد پدید
قافله اندر گذشت راه ز ما شد نهان
[...]
واقعهٔ عشق را نیست نشانی پدید
واقعهای مشکل است بسته دری بی کلید
تا تو تویی عاشقی از تو نیاید درست
خویش بباید فروخت عشق بباید خرید
پی نبری ذرهای زانچه طلب میکنی
[...]
روی تو چون روی مار خوی تو زهر قدید
ای خنک آن را که او روی شما را ندید
من شده مهمان تو در چمن جان تو
پای پر از خار شد دست یکی گل نچید
ای مثل خارپشت گرد تو خار درشت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.