گنجور

 
سلمان ساوجی

ما رقمی می‌کشیم، تا به چه خواهد کشید

ما قدمی می‌زنیم، تا به چه خواهد رسید

قبله و مذهب بسی است، یار یکی بیش نیست

هر که دویی در میان دید یکی را دو دید

کفر سر زلف توست، قبله آتش پرست

دید رخت کاتشی است، آتش از آن رو گزید

من ز جهان بگذرم، وز تو نخواهم گذشت

ور تو به تیغم زنی، از تو نخواهم برید

در همه بحری دهند، جان به امید کنار

لیک درین بحر ما، نیست کناری پدید

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
کسایی

زاغ بیابان گزید خود به بیابان سزید

باد به گل بر بَزید گل به گل اندر غژید

یاسمن لعل پوش سوسن گوهر فروش

بر زنخ پیلگوش نقطه زد و بشکلید

دی به دریغ اندرون ماه به میغ اندرون

[...]

مسعود سعد سلمان

روزه ز ما تافت روی راه سفر برگزید

رفت به سوی سفر و ز ما صحبت برید

عید برو دست یافت تیغ ظفر برکشید

چون سیه منهزم روزه ازو در رمید

سنایی

تا رقم عاشقی در دلم آمد پدید

عاشقی از جان من نبست آدم برید

در صفت عاشقی لفظ و عبارت بسوخت

حرف و بیان شد نهان نام و نشان شد پدید

قافله اندر گذشت راه ز ما شد نهان

[...]

عطار

واقعهٔ عشق را نیست نشانی پدید

واقعه‌ای مشکل است بسته دری بی کلید

تا تو تویی عاشقی از تو نیاید درست

خویش بباید فروخت عشق بباید خرید

پی نبری ذره‌ای زانچه طلب می‌کنی

[...]

مولانا

روی تو چون روی مار خوی تو زهر قدید

ای خنک آن را که او روی شما را ندید

من شده مهمان تو در چمن جان تو

پای پر از خار شد دست یکی گل نچید

ای مثل خارپشت گرد تو خار درشت

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه