به مهر روی تو خواهم رسید، ذره مثال
نمیرسد به زمین پایم از نشاط وصال
مه دوهفته درین یک دو روز خواهم دید
که کس نبیند از آن ماه در هزاران سال
سواد زلف توام خواهد آمدن در چشم
که بوی عنبر تو میدهد نسیم شمال
به خاک پای عزیزت که تشنه است لبم
به خاک پای عزیزت چو تشنگان به زلال
چه دم زنم چو رسم با تو آن دمم باشد
مجال آنکه کنم بر تو عرض صورت حال
دلم به پیش تو میخواست جان فرستادن
ولی کبوتر جان را نبود قوت بال
کشیدهام تب هجرت، بسی و در شب هجر
نبود بر سر سلمان کسی به غیر حال
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره احساس عمیق عشق و شوق ملاقات است. شاعر به معشوق خود وعده میدهد که به زودی به او خواهد رسید و اشتیاق خود را برای دیدن او ابراز میکند. او میگوید که حتی یک لحظه دیدار با معشوق برایش بسیار باارزش و خاص است، به طوری که او را مانند ماه در میان هزاران سال تنها میداند. شاعر همچنین به زیبایی زلف معشوق اشاره کرده و دلتنگی و تشنگی خود را برای دیدار او مطرح میکند. در نهایت، او از شدت عشق و هجرت و حالی که در شبهای بیمعشوقی دارد، میگوید.
هوش مصنوعی: با اشتیاق فراوان به ملاقات تو خواهم آمد، زیرا شوق و سرزندگی ناشی از وصل تو به حدی است که هیچ چیز نمیتواند به پای آن برسد.
هوش مصنوعی: دو هفته ماه را فقط در یک یا دو روز خواهیم دید، که هیچکس دیگر نمیتواند آن ماه را در هزاران سال بیابد.
هوش مصنوعی: زلف سیاه تو به چشمانم خواهد آمد چون بوی عطر تو را نسیم شمال به همراه دارد.
هوش مصنوعی: لبم به خاک پای تو میرسد، مانند تشنگانی که به آب صاف و زلال نیاز دارند.
هوش مصنوعی: چه بگویم وقتی که با تو هستم، در آن لحظه فرصتی دارم که احساساتم را به تو منتقل کنم.
هوش مصنوعی: دل من میخواست که برای تو جان خودم را تقدیم کنم، اما کبوتر جانم آنقدر توان نداشت که بتواند پرواز کند.
هوش مصنوعی: دچار بیماری جدایی شدهام و در شب هجران، کسی جز حال خودم به فکر سلمان نیست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کسان که تلخی زهر طلب نمیدانند
ترش شوند و بتابند رو ز اهل سؤال
تو را که میشنوی طاقت شنیدن نیست
مرا که میطلبم خود چگونه باشد حال؟
شکفت لاله تو زیغال بشکفان که همی
[...]
به سیصد و چهل و یک رسید نوبتِ سال
چهارشنبه و سه روز باقی از شوّال
بیامدم به جهان تا چه گویم و چه کنم
سرود گویم و شادی کنم به نعمت و مال
ستوروار بدینسان گذاشتم همه عمر
[...]
اگر کمال بجاه اندر است و جاه بمال
مرا ببین که ببینی کمال را بکمال
من آن کسم که بمن تا بحشر فخر کند
هر آنکه بر سر یک بیت من نویسد قال
همه کس از قبل نیستی فغان دارند
[...]
همیشه گفتمی اندر جهان به حسن و جمال
چو یار من نبود وین حدیث بود محال
من آنچه دعوی کردم محال بود و نبود
از آنکه چشم من او را ندیده بود همال
ز نیکویی که به چشم من آمدی همه وقت
[...]
ز نور قبۀ زرین آینه تمثال
زمین تفته فرو پوشد آتشین سر بال
فروغ چتر سپهری بیک درخشیدن
بسنگ زلزله اندر زند بگاه زوال
درر چو لاله شود لعل در دهان صدف
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.