هر که با، عشق آشنا شد، زحمت جان، برنتافت
درد پر ورد محبت، بار درمان برنتافت
هر دماغی، کز هوای خاک کویش برد، بوی
از نسیم صبحدم، بوی گلستان برنتافت
پرتو دیدار جانان تافت بر جان، در ازل
دیده جان پرتو دیدار جانان، برنتافت
دل ز غوغای تو و غوغای مِی آمد به تنگ
بود ملکی مختصر حکم دو سلطان برنتافت
عاشق ثابت قدم، پروانه را دیدم که او
باخت جان در عشق و روی، از شمع تابان برنتافت
هر جفا و جور و بیدادی که بود از دست دوست
دل تحمل کرد، لیکن بار هجران برنتافت
میشوم خاک تو، بر من هر چه آید باک نیست
بر زمین چیزی نیاید، آسمان کان برنتافت
تا دل من حلقه زلف تو را در گوش کرد
هرچه فرمودی به مویی، سر ز فرمان برنتافت
قصه زلف تو میگفتم، رخت بر تاب شد
بود نازک دل، سخنهای پریشان برنتافت
برنمیتابد دلم برتافتن روی از حبیب
فیالمثل گر دیگری برتافت، سلمان برنتافت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهٔ عشق و دردهای ناشی از آن است. شاعر بیان میکند که هر کسی که به عشق آشنا شود، تحمل رنج و سختی آن برایش دشوار خواهد بود. هر لحظهای که از یاد محبوب غافل شود، نتوانسته است از بوی خوش او دور بماند. عشق و دیدار محبوب، جان او را روشن کرده و دلش از غم جدایی به تنگ آمده است. شاعر به عنوان یک عاشق پا برجا، از فداکاری و از خودگذشتگیاش در عشق میگوید و تحمل هر گونه سختی از طرف دوست را نشانهای از عشق واقعی میداند. او حتی از درد جدایی نمیتواند بر کنار بیاید و در نهایت، نشان میدهد که عشق او چنان عمیق است که برایش هیچ چیز جز محبوب مهم نیست.
هوش مصنوعی: هر کسی که با عشق آشنا شود، سختیهای روح را تحمل نمیکند و نمیتواند بار درد و رنج عشق را به دوش بکشد.
هوش مصنوعی: هر کسی که از هوای خنک و مطبوع دیار تو بهرهمند شود، بوی خوشی را که از نسیم صبح و از گلستان برمیخیزد، نمیتواند فراموش کند.
هوش مصنوعی: نور چهره محبوب در آغاز خلقت بر جان من تابید، اما از آن زمان دیگر چشم جانم نتوانست به آن نور پاسخ دهد.
هوش مصنوعی: دل در میان هیاهوی تو و سر و صدای می، به شدت کلافه و خسته شده است. مثل یک ملک کوچک که نمیتواند زیر فرمان دو پادشاه زندگی کند.
هوش مصنوعی: عاشق واقعی را ملاقات کردم که مانند پروانهای است که در عشق و زیبایی دچار ترس و واهمه نمیشود و حتی از نور شمع هم دوری نمیکند، هرچند ممکن است جان خود را در این راه از دست بدهد.
هوش مصنوعی: هر نوع ناملایمتی و ظلم و ستمی که از دوست بر من رفته، توانستم به خاطر دل خود تحمل کنم، اما دوری و جدایی او را نتوانستم تحمل کنم.
هوش مصنوعی: من تبدیل به خاک تو میشوم و از هر چیزی که برایم اتفاق بیفتد نگران نیستم. اگر چیزی از زمین بیفتد، آسمان آن را نمیپذیرد.
هوش مصنوعی: وقتی دل من به زلف تو عادت کرد و به آن گوش سپرد، هر چیزی که گفتی را با یک تار مو قبول کردم و از فرمان تو سرپیچی نکردم.
هوش مصنوعی: در حال صحبت دربارهی زیبایی زلف تو بودم که ناگهان حالت عاطفی به خود گرفتی و به همین خاطر نتوانستی سخنان به هم ریختهام را تحمل کنی.
هوش مصنوعی: دلم نمیتواند تحمل کند که محبوبم از من روی برگرداند. حتی اگر شخص دیگری این کار را انجام دهد، من هرگز چنین چیزی را نخواهم پذیرفت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
جان ما دوری ز خاک کوی جانان برنتافت
کوی جانان از لطافت زحمت جان بر نتافت
شعله ای زد شمع رویش هر دو عالم محو شد
ذره بی تاب تاب مهر تابان برنتافت
گفتمش جان است آن لب گشت چون از نازکی
[...]
جان ما دوری زخاک کوی جانان برنتافت
کوی جانان از لطافت زحمت جان برنتافت
باقزی تن جامه چون با ماه کتان بر نتافت
تافته تاب رخ شرب زرافشان برنتافت
جامه بین در زیر سوزن کوبزانو چون فتاد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.