ز سودای رخ و زلفش، غمی دارم شبانروزی
مرا صبح وصال او، نمیگردد شبی روزی
نسیم صبح پیغامی به خورشیدی رسان از ما
که با یاد جمال او، شب ما میکند روزی
بجز از سایه سروش، مبادم هیچ سرسبزی!
بجز بر خاتم لعلش، مبادم هیچ فیروزی
ز مجلس شمع را ساقی، ببر در گوشهای بنشان
که امشب ماه خواهد کرد، ما را مجلس افروزی
بسوز و گریه چون شمع ار نخواهی گشت در هجران
به یکدم میتوان کشتن، مرا چندین چه میسوزی؟
اگر زخمی زنی بر من، چنانم بر دل آید خوش
که بر گل در سحرگاهان، نسیم باد نوروزی
قبای عمر کوتاهست، بر بالای امیدم
مگر باز آیی و وصلی، شبی بر دامنم دوزی
چه خواهی کرد ای سلمان، به هجران صرف شد عمرت
مگر وصلش بدست آری، وزان عمری تو اندوزی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و دلتنگی خود برای معشوق سخن میگوید و از غم و درد جداییاش در شب و روز شکایت میکند. او در انتظار وصال معشوق است و به خاطر یاد او، شبها را به روز میگذراند. نسیم صبح را پیامی به خورشید میداند که خبر از حال او میدهد. شاعر به سایه سروش اشاره میکند و میگوید که جز آن هیچ زیبایی برایش وجود ندارد. او از ساقی میخواهد که شمع را در گوشهای بنشاند تا انتظار قدوم ماه را بکشد. شاعر از سوزش و گریه در هجران میگوید و بیان میکند که اگر زخمهایی بر او بزنند، برایش خوشایندتر از جدایی است. او عمر کوتاهش را بر بالای امید میداند و از معشوق میخواهد که دوباره به او بازگردد. در انتها، شاعر به سلمان اشاره میکند و از او میپرسد که هجران چه فایدهای دارد جز اینکه عمرش به هدر میرود.
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی چهره و موهای او، همیشه غمگین و نگرانم. هر شب و روز در انتظار وصالش هستم، اما صبح و روز من هرگز به وصالش نمیرسد.
هوش مصنوعی: نسیم صبح پیامی به آفتاب میبرد از طرف ما که یاد زیبایی او، شب ما را به روز تبدیل میکند.
هوش مصنوعی: به جز سایهی سروش، هیچ رخداد خوشی برایم نیست! و به جز بر روی خاتم لعلش، هیچ پیروزیای برایم وجود ندارد.
هوش مصنوعی: از میهمانی شمع، ای ساقی، شمع را به گوشهای ببر و بگذار. امشب ماه در حال نورافشانی است و ما نیز در این شب به جشن و شادی خواهیم پرداخت.
هوش مصنوعی: اگر نمیخواهی در غم جدایی از عشق بسوزی و اشک بریزی مانند شمع، پس چرا به خودت سختی میدهی و اینقدر در عذاب هستی در حالی که میتوانی به راحتی از این درد خلاص شوی؟
هوش مصنوعی: اگر بر من زخم و آسیبی بزنید، آنچنان برایم شیرین و دلانگیز است که مثل نسیم مطبوع و دلپذیر بهاری که بر گلها در صبحگاه میوزد، احساس خوبی به من دست میدهد.
هوش مصنوعی: عمر انسان کوتاه است و من بر روی امید نشستهام. شاید تو دوباره برگردی و شب را با وصالی شیرین بر دامنم بریزی.
هوش مصنوعی: ای سلمان، چه کاری میتوانی انجام دهی؟ عمر تو به خاطر جدایی سپری شد. آیا میتوانی بار دیگر به وصالش دست یابی و از آن عمر گرانبها بهرهبرداری کنی؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به پیروزی شدی شاها که بازآیی به پیروزی
سر هرکس تو افرازی دل هرکس تو افروزی
امیران چون شب تارند و تو ماننده روزی
نگردد از تو هرگز دور بهروزی و پیروزی
به رسم خسروان باشی و کین راستان توزی
[...]
هوس پخته ست این پروانه بهر خویشتن سوزی
بیا و خانه روشن کن ز بهر مجلس افروزی
چه آتش می زنی زینسانم، ای دور از تو چشم بد
دل و جان است آخر نی سپند است این که می سوزی
گر از بی مهری چشمت گله کردم بنامیزد
[...]
به حق المعرفت هر کس چه داند کازر و نی را
منش دانم بد اندیشی است بد نفسی بد آموزی
سیه کاری سیه ماری سیه گوشی سیه پوشی
سیه بختی سیه دستی سیه رویی سیه روزی
علاهم بهتر است اما قوی کسری است مالک را
[...]
ز کوی یار میآید نسیم باد نوروزی
از این باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی
چو گل گر خردهای داری خدا را صرف عشرت کن
که قارون را غلطها داد سودای زراندوزی
ز جام گل دگر بلبل چنان مست می لعل است
[...]
وصالت عمر جاوید است و بخت سعد و فیروزی
مبارک صبح و شام آن، که شد وصل تواش روزی
بیا ای رشک ماه و خور! شبی با ما به روز آور
که داد اندیشه زلفت شبم را صورت روزی
مکن دعوت به شبخیزی و تسبیح، ای خرد ما را
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.