گنجور

 
سلمان ساوجی

ای جان نازنین من ای آرزوی دل

میل من است سوی تو میل تو سوی دل

بر آرزوی روی تو دل جان همی دهد

وا حسرتا! اگر ندهی آرزوی دل

چون غنچه بسته‌ام سر دل را به صد گره

تا بوی راز عشق تو آید ز بوی دل

جان را به یاد تو به صبا می‌دهم که او

می‌آورد ز سنبل زلف تو بوی دل

تا دیده دید روی تو را روی دل ندید

با روی دوست خود نتوان دید روی دل

دیگر به دیده دل ندهم من کز آب چشم

هر بار خود درست نیاید سبوی دل

سلمان اگر ز اهل دلی نام دل مبر

جان دادن است کار تو بی‌گفتگوی دل

 
 
 
امیرخسرو دهلوی

ای فرق تا به پای همه آرزوی دل

آب حیات رانده خیالت به جوی دل

دل بستمت به زلف ندانستم این قدر

کز وی چنین دراز شود گفتگوی دل

عمری به گرد کوی تو گشتم چوبیدلان

[...]

نظیری نیشابوری

زان شب که یار کرد نگاهی به سوی دل

دیگر به سوی خویش ندیدیم روی دل

صاحبدلی بود که نصیبی به ما دهد

گویی به خاک ما نرسیدست بوی دل

آن را که رخ ز آیینه دوست تافتند

[...]

عرفی

صد مُهر می نهم به لب گفت و گوی دل

تا گَرد غم به شِکوه نجنبد ز روی دل

دامن به سلسبیل نیالاید آن که او

در چشمه سار درد کند شست و شوی دل

بگداختیم مرهم و الماس ریختیم

[...]

صائب تبریزی

تا چند گرد کعبه بگردم به بوی دل

تا کی به سینه زنم ز آرزوی دل

افتد ز طرف کعبه و بتخانه دربدر

سر گشته ای که راه نیابد به کوی دل

یوسف یکی و نکهت پیراهنش یکی است

[...]

قدسی مشهدی

تا کی کنی به گریه، طلب آرزوی دل؟

ای دیده پیش خلق مریز آبروی دل

دل آرزوی خون جگر کرد بی لبت

چندان گریستم که نماند آرزوی دل

یا رب به دامنش ننشیند غبار غم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه