زان پیش کاتصال بود خاک و آب را
عشق تو خانه ساخته بود این خراب را
مهر رخت ز آب و گل ما شد آشکار
پنهان به گل چگونه کنند آفتاب را؟
تا کفر و دین شود، همه یک روی و یک جهت
بردار یک ره از طرف رخ حجاب را
عکس رخت چو مانع دیدار میشود
بهر خدا چه میکند آن رخ نقاب را
بر ما کشید خط خطا مدعی و ما
خط در کشیدهایم، خطا و صواب را
فردا که نامه عملم را کنند عرض
روشن کنم به روی تو یک یک حساب را
یک شب خیال چشم تو دیدیم ما به خواب
زان شب دگر به چشم ندیدیم خواب را
بیوصل تو دو کون، سرابی است پیش ما
در پیش ما چه آب بود خود سراب را؟
سلمان به خاک کوی تو، تا چشم باز کرد
یکبارگی ز دیده بینداخت آب را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و ارتباط عمیق با محبوب است. شاعر از عشق به عنوان عاملی که خاک و آب را به هم پیوند میدهد، یاد میکند و بیان میکند که مهر محبوب نه تنها در ظاهر بلکه در باطن نیز تأثیرگذار است. او به ناپایداری و دوگانگی اعتقادات اشاره میکند و از آرزوی دیدار محبوب خود صحبت میکند. شاعر در ادامه به چالشهای عشق و خطاهایی که ممکن است رخ دهد، اشاره میکند و در نهایت، عشق را به عنوان حقیقیترین و مهمترین واقعیت زندگی مطرح میکند، به طوری که بیوصل محبوب، زندگی خالی و بیمعنا میشود.
هوش مصنوعی: قبل از اینکه خاک و آب به هم بپیوندند، عشق تو باعث شده بود که این ویرانه خانهای برای خود بسازد.
هوش مصنوعی: نقش زیبایی تو از وجود ما نمایان شده است. چگونه میتوانند آفتاب را در دل گلی پنهان کنند؟
هوش مصنوعی: زمانی که کفر و دین یکسان شوند، همه باید با هدفی واحد و در یک جهت حرکت کنند و پردهای که بین چهرههاست را کنار بزنند.
هوش مصنوعی: وقتی که چهرهات مانع دیدن میشود، برای خدا آن نقاب چه فایدهای دارد؟
هوش مصنوعی: مدعی در مورد ما اشتباهاتی کرده و ما به جای او، مسیر درست و غلط را مشخص کردهایم.
هوش مصنوعی: فردا زمانی که نتیجه اعمال من به نمایش گذاشته شود، میخواهم همه حسابها را به وضوح و بسادگی برای تو توضیح دهم.
هوش مصنوعی: در یک شب تصویری از چشمان تو را در خواب مشاهده کردیم، اما از آن شب به بعد دیگر خواب را در چشمان خود ندیدیم.
هوش مصنوعی: بدون وصل تو، زندگی ما به مانند سرابی است که هیچ حقیقتی ندارد. در حقیقت، در برابر ما چه آب واقعی وجود دارد وقتی که خود این سراب هم تنها یک توهم است؟
هوش مصنوعی: سلمان در کنار خانهات، به محضی که چشمش را باز کرد، ناگهان اشکی از چشمانش ریخت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای بر عقاب کرده تقدم ثواب را
وی بر خطا گزیده طریق صواب را
در مستی ار ز بنده خطایی پدید شد
مست از خطا نگردد واجب عقاب را
گر در گذاری از تو نباشد بسی دریغ
[...]
ساقی کمی قرین قدح کن شراب را
مطرب یکی به زخمه ادب کن رباب را
جام از قیاس آب و می از جنس آتش است
ساقی نثار مرکب آتش کن آب را
بفکن مرا به باده ای و مست و خراب کن
[...]
گر ماه من برافکند از رخ نقاب را
برقع فروهلد به جمال آفتاب را
گویی دو چشم جادوی عابدفریب او
بر چشم من به سحر ببستند خواب را
اول نظر ز دست برفتم عنان عقل
[...]
دیوانه می کنی دل و جان خراب را
مشکن به ناز سلسله مشک ناب را
بی جرم اگر چه ریختن خون بود و بال
تو خون من بریز ز بهر ثواب را
بوی وصال در خور این روزگار نیست
[...]
دی چاشتگه ز چهر فکندی نقاب را
شرمنده ساختی همه روز آفتاب را
تیغ ترا چه حاجت رخصت به خون ماست
بر خلق تشنه حکم روانست آب را
بینم دو چشم مست تو بیمار سرگران
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۵ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.