خیال خود همه باید، ز سر به در کردن
دگر به عالم سودای او گذر کردن
زمان زمان به جهانی رسیدن عشقش
وزان جهان به جهانی دگر سفر کردن
به منزلی که نباشد حبیب اگر باشد
سودا دیده نباید، در آن نظر کردن
چو شمع در نظر او شبی هوس دارم
به پا ستادن و خوش خدمتی به سر کردن
مطولست به غایت حکایت عشقش
نمیتوان به عبارات مختصر کردن
فرو مکش سخن موی در میان ای دل
چه لازمست سخن را درازتر کردن
دل مرا که به بویی است قانع از تو چو مشک
چه باید این همه خونابه در جگر کردن؟
درین هوس که تویی باید اول ای سلمان
هوای دنیی و عقبی ز سر به در کردن
به باد، جان به تمنای دوست بر دادن
ز خاک سر به تماشای یار بر کردن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بدیده سوی تو حیف آیدم گذر کردن
نشان پای نو آزرده نظر کردن
نهادهایم همه سوی آستان تو روی
بعزم کعبه مبارک بود سفر کردن
لب تو همدم ما چون بریم از آن سر زلف
[...]
معاهده است فقط از برای خرکردن
وز آل میان خر خود را ز پل بدرکردن
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.