چشم مستت گرچه با ما ترک تازی میکند
لعل جانبخش تو هر دم دلنوازی میکند
تا دلم آورد بر محراب ابرویت نماز
جامه جان را به خون، هر دم نمازی میکند
با زنخدان چو کویت ای بت سیمین ذقن!
زلف چون چوگان تو هر لحظه بازی میکند
میزند خورشید تابان، بر سر شمشاد تیغ
تا چرا در دور قدت سرفرازی میکند؟
چون نپالایم ز راه دیده، خون دل مدام
کاتش عشق تو در دل جان گدازی میکند
سازگاری کن دمی با من که در عشق تو جان
از تنم بر عزم رفتن کار سازی میکند
همچو زلفت شد پریشان حال سلمان حزین
زانکه با روی تو دائم عشق بازی میکند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و جذابیت چشمها و چهره محبوب اشاره دارد و بیان میکند که چگونه معشوق با جذابیتهای خود دل عاشق را به تپش میاندازد. شاعر از تاثیر عمیق عشق بر دل و جان خود صحبت میکند و به طور خاص به محبوبی که با ابروها و زلفهای خود بازی میکند، خطاب میکند. او برای عشق و احساساتش به خود میبالد و از دلتنگی و آرزوی وصال میگوید. در نهایت، شاعر از آرامش و سازگاری با معشوق میخواهد تا زندگیاش را ادامه دهد، چراکه عشق او در دلش شعلهور است.
هوش مصنوعی: چشم زیبای تو هرچند که با ما بیمحلی میکند، اما لعل (دندان) جذاب تو هر لحظه دل را شاد میکند.
هوش مصنوعی: هر بار که دلم جذب زیبایی ابروهای تو میشود، جانم با اشتیاق و عشق به آیینی دلخواهی برای تو در دل میآورد و همچنان به خاطر تو خود را تسلیم میکند.
هوش مصنوعی: ای معشوقه با چانهٔ نازک و زیبایت، زلفت همچون چوب چوگان در هر لحظه بازی و حرکتی دلربا دارد.
هوش مصنوعی: خورشید درخشان بر بالای درختان شمشاد تابش میکند، پس چرا در دور و بر قامت تو، سر بلندی و افتخار را نشان میدهد؟
هوش مصنوعی: هر زمان که نتوانم از مسیر چشمهایم دور شوم، درد دل من به دلیل آتش عشق تو همچنان وجودم را میسوزاند.
هوش مصنوعی: لحظاتی با من همراه شو و همدل باش، زیرا عشق تو باعث شده که جانم از بدنی که در آن هستم جدا شود و اکنون در حال رفتن به سوی دیگر است.
هوش مصنوعی: سلمان حزین به حالتی پریشان و آشفته تبدیل شده است، زیرا همواره درگیر عشق و دلدادگی به چهره توست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
زلف تو بر عارض تو پایبازی میکند
هر زمان سوی لب تو دستیازی میکند
جزع تو در دل ربودن جان همیسوزد ولی
لعل تو در بوسه دادن دلنوازی میکند
در کمان ابروی تو ناوک مژگان تو
[...]
باز ترک مست من آهنگ بازی میکند
کس نکردهست آنکه آن ترک طرازی میکند
زلف او را سر به سر عالم به مویی بسته شد
هندویی را بین کزین سان ترکتازی میکند
از خیالش ماندهام شرمنده، کاندر چشم من
[...]
باز در بستان صنوبر سرفرازی میکند
بلبل شوریده را گل دلنوازی میکند
لالهٔ سیراب دارد جام لیکن هر زمان
همچو مستان چشم نرگس ترکتازی میکند
ابر سقا رنگ بستان و چمن را بین که باز
[...]
سرو اگر در پیش قدت سرفرازی میکند
راستی او این حماقت از درازی میکند
تا مرا گفتی که جان بفرست بر دست صبا
جان من بر عزم رفتن کار سازی میکند
هندوی زلفت رسن بازست و هر شب تا سحر
[...]
جادوی چشمان شوخت چارهسازی میکند
حاجب کنج دهانت حقّهبازی میکند
خوش نسیمی میوزد از بوی زلفت صبحدم
زآنکه باد صبح با زلف تو بازی میکند
زلف تو عمر من است و هیچ میدانی که عمر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.