رسولا، خدا را به جایی که دانی
چه باشد که از من دعایی رسانی؟
نه کار رسول است رفتن به کویش
نسیما تو برخیز اگر میتوانی
مرا نیم جانی است بردار با خود
بکویش رسان ور کند جان گرانی
همان دم به زلفش برافشان و بازا
مبادا که آنجا به جان باز مانی
ز خاک ره او به دست آر گردی
ز گرد ره آور به من ارمغانی
فروکش ز زلفش، کلامی مسلسل
بگو از دهانش حدیثی نهانی
رها کردهای طرهاش را پریشان
ز احوال او شمهای باز دانی
ازان چشم خوش خفتهاش باز پرسی
که چونی ز بیماری و ناتوانی
صبا سست میجنبی، آخر چنان رو
که با ناله من کنی، هم عنانی
به زیر لب این نکته را از زبانم
بگویی که ای مایه شادمانی
تو دوری و من در فراق تو زنده
زهی سست عهد و زهی سخت جانی!
به امید وصل توام لیکن
کسی را مبادا چنین زندگانی
به یاد رخت میکشد، دیده هر دم
ز جام زجاجی، می ارغوانی
دلی پر سخن دارم و مهر بر لب
چو نامه چه باشد مرا گر بخوانی
گدای توام گر نرانی ز پیشم
زهی پادشاهی زهی کامرانی؟
نه آنم که بر تابم از تو عنان را
ازین در گرم صد ره از پیش رانی
برآنم که بر خدمتت بگذرانم
دو روزی که باقی است زین زندگانی
درخت صنوبر خرام تو بادا
چو سرو ایمن از تند باد خزانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساس جدایی و longing (دلتنگی) شاعر نسبت به معشوق است. شاعر از یک فرستاده میخواهد که به کوی معشوق برود و از حال او بپرسد و پیغامهایی از او بیاورد. شاعر در دل میخواهد از طرز معاشرت و زیبایی معشوق سخن بشنود و از عشق و حال خودش نسبت به او بگوید. او به شدت از فراق معشوق رنج میبرد و تقاضا دارد که در این زمان کوتاه زندگی، برای او خبر خوشی بیاورد. حسرت و امیدپیوند با معشوق در شعر موج میزند و گوینده خود را در مقام گدا و معشوق را در مقام پادشاه توصیف میکند. در نهایت، شاعر از عشق به درختان و طبیعت به عنوان نماد ثبات و استقامت یاد میکند.
هوش مصنوعی: ای پیامبر، خدا را به جایی ببر که میدانی، تا از من دعا و درخواست بفرستی.
هوش مصنوعی: رفتن به سراغ محبوب تنها به دست پیامبر نیست، نسیما، اگر میتوانی، برخیز و اقدام کن.
هوش مصنوعی: من نیمی از جانم را با خود ببر، به سوی او برسان، و اگر جان سنگینی دارد، آن را نیز بگیر.
هوش مصنوعی: در همان لحظه که در کنار او هستی، به زیباییهای او دل ببند و از آن لذت ببر، زیرا ممکن است که در آینده دیگر نتوانی دوباره به آن لحظه بازگردی و آن را تجربه کنی.
هوش مصنوعی: از خاک مسیر او گرد و غبار را به دست آور و از گرد و غبار راه، برای من هدیهای بیاور.
هوش مصنوعی: از برش زلف او، کلامی پیوسته بگو و از دهانش سخنی پنهانی روایت کن.
هوش مصنوعی: موهای پریشانش را بیخیال شدهای، آیا حال او را کمی میفهمی؟
هوش مصنوعی: از آن چشمان زیبا و خوابآلودهاش بپرس که حالت چطور است و آیا از بیماری و ناتوانی رنج میکشی؟
هوش مصنوعی: نسیم آرام به حرکت در میآید، اما به طوری حرکت کن که با ناله من همراه شوی و همدم من باشی.
هوش مصنوعی: به آرامی این نکته را برایم بیان کن که ای منبع خوشحالی و شادی.
هوش مصنوعی: تو دوری و من در انتظار تو روزها را میگذرانم. چه بیوفا هستی و چه مقاوم!
هوش مصنوعی: من همواره در انتظار وصل تو هستم، اما کاش هیچکس چنین زندگیای را تجربه نکند.
هوش مصنوعی: هر لحظه که به یاد چهرهات میافتم، چشمانم مانند جام بلوری، شراب قرمزی را مینوشد.
هوش مصنوعی: دل من پر از حرفها و احساسات است، اما زبانم خاموش است. اگر تو نامهای به من بدهی و آن را بخوانی، چه تاثیری بر من خواهد گذاشت؟
هوش مصنوعی: من در زندگی خود به تو به عنوان صاحب قدرت و سعادت نیاز دارم و اگر مرا از خود رانده کنی، نشان از بزرگی و خیرخواهی تو خواهد بود.
هوش مصنوعی: من آن کسی نیستم که از تو فرمان ببرد و تحت تأثیر تو باشد؛ بلکه حتی اگر تو به هر طریقی بخواهی پیش من بیایی، من همچنان به مسیر خود ادامه میدهم و دور میشوم.
هوش مصنوعی: میخواهم دو روزی که از عمرم باقی مانده را در خدمت تو بگذرانم.
هوش مصنوعی: درخت صنوبر تو مانند سرو، در برابر بادهای تند پاییز، امن و مقاوم باقی بماند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کسی را چو من دوستگان می چه باید؟
که دل شاد دارد بهر دوستگانی
نه جز عیب چیزیست کان تو نداری
نه جز غیب چیزیست کان تو ندانی
ز دو چیز گیرند مر مملکت را
یکی پرنیانی یکی زعفرانی
یکی زر نام ملک بر نبشته
دگر آهن آب دادهٔ یمانی
که را بویهٔ وصلت ملک خیزد
[...]
از او بوی دزدیده کافور و عنبر
وز او گونه برده عقیق یمانی
بماند گل سرخ همواره تازه
اگر قطره ای زو به گل بر چکانی
عقیقی شرابی که در آبگینه
[...]
شه مشرق و شاه زابلستانی
خداوند اقران و صاحبقرانی
بدولت یمینی بملت امینی
مر این هر دو را اصل یمن و امانی
تو محمود نامی و محمود کاری
[...]
یکی گوهری چون گل بوستانی
نه زر وبه دیدار چون زرکانی
به کوه اندرون مانده دیرگاهی
به سنگ اندرون زاده باستانی
گهی لعل چون باده ارغوانی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.