ز شراب لعل نوشین من رند بی نوا را
مددی که چشم مستت به خمار کشت ما را
ز وجود خود ملولم قدحی بیار ساقی
برهان مرا زمانی ز خودی خود خدا را
به خدا که خون رز را به دو عالم ار فروشیم
بخریم هر دو عالم بدهیم خون بها را
پسرا ز ره ببردی به نوای نی دل من
به سرت که بار دیگر بسرا همین نوا را
من از آن نیم که چون نی اگرم زنی بنالم
که نوازشی است هر دم زدن تو بینوا را
دل من به یارب آمد ز شکنج بند زلفت
مشکن که در دل شب اثری بود دعا را
طرف عذار گلگون ز نقاب زلف مشکین
بنمای تا ملامت نکنند مبتلا را
همه شب خیال رویت گذرد به چشم سلمان
که خیال دوست داند شب تیره آشنا را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر با استفاده از تمثیل شراب و معشوق، احساساتی عمیق از عشق، درد و longing را به تصویر میکشد. او از معشوق میخواهد که به او کمک کند تا از خود و عذابی که عشقش به او میدهد رهایی یابد. همچنین به عشق و زیبایی اشاره میکند و بیان میکند که حتی جان خود را نیز برای معشوق فدای میکند. شاعر با درد و دل میگوید که هر شب، تصویر معشوق در خیال اوست و این تصور، آرامشبخش و در عین حال دردآور است. در نهایت، از معشوق میخواهد تا زیبایی خود را نشان دهد تا او کمتر درگیر ملامت دیگران شود.
هوش مصنوعی: بینوای آواره و رند را با بادهی خوش رنگام یاری کن، زیرا چشمان بادهنوش تو ما را به حالت افسردگی و کشتن (عشق) دچار کرده است.
هوش مصنوعی: از وجود خود خستهام، ساقی یک جام بیاور تا مدتی از خودم دور شوم و به خدا نزدیکتر بشوم.
هوش مصنوعی: به خدا قسم اگر قرار باشد که خون گل سرخ را به دو جهان بفروشیم، حاضر هستیم هر دو جهان را بدهیم تا بهای خون آن را پرداخت کنیم.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که تو با آهنگی دلنشین و دلخوشکننده، قلب مرا تحت تاثیر قرار دادی. امیدوارم یک بار دیگر همان ملودی را بشنوم که بر روی آن فکر کردهام.
هوش مصنوعی: من از آن دسته نیستم که مانند نی، به محض این که مرا بزنند شروع به ناله کنم؛ زیرا نوازش تو، همیشه درد را تسکین میدهد و من نیاز به این ناله کردن ندارم.
هوش مصنوعی: دل من به خاطر دردی که از پیچیدگیهای موهایت کشیدهام به خدا پناه میآورد. موهایت را مشکن، زیرا در دل شب نشانهای از دعا وجود دارد.
هوش مصنوعی: صورت گلگونت را از زیر نقاب موهای مشکیت نمایان کن تا دیگران نتوانند کسی را که دچار عشق شده، ملامت کنند.
هوش مصنوعی: هر شب تصویر حضور تو در ذهن سلمان میگذرد، چون خیال عشق در دل شب تاریک به آشنایان نزدیک است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بروید ای حریفان بِکِشید یار ما را
به من آورید آخر صنم گریزپا را
به ترانههای شیرین به بهانههای زرین
بکشید سوی خانه مهِ خوبِ خوشلقا را
وگر او به وعده گوید که دمی دگر بیایم
[...]
چو به ترک تاز بردی دل مستمند ما را
به کمینه بندهٔ خود به از این نگر خدا را
اگر از سر عنایت به چو من نیاز مندی
نظری کنی به رحمت چه زیان کند شما را
وگرت به خواب بینم نکنم دگر شکایت
[...]
چه رها کنی به شوخی سر زلف دلربا را
که ازو بهم برآری همه وقت حلقه ها را
به دوصد ادب برآن در چو خطاست برگذشتن
حرکات نامناسب ز چه رو بود صبا را
نشود ز گرد فتنه سر کوی دوست خالی
[...]
به ملازمان سلطان که رساند این دعا را؟
که به شُکرِ پادشاهی ز نظر مران گدا را
ز رقیب دیوسیرت به خدای خود پناهم
مگر آن شهاب ثاقب مددی دهد خدا را
مژهٔ سیاهت ار کرد به خون ما اشارت
[...]
شه من بدرد عشقت بنواز جان ما را
که دلم ز درد یابد همه راحت و دوا را
چو جمال خود نمائی نظرم بخویش نبود
چو مه تمام بینم چه نظر کنم سها را
بکمال عشقبازان نرسند خودپرستان
[...]
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۱۰ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.