گنجور

 
سلمان ساوجی

ما روی دل به خانه خمار کرده‌ایم

محراب جان ز ابروی دلدار کرده‌ایم

از بهر یک پیاله دردی، هزار بار

خود را گرو به خانه خمار کرده‌ایم

بر بوی جرعه‌ای که ز جامش به ما رسد

خود را چو خاک بر در او خوار کرده‌ایم

سرمست رفته‌ایم و به بازارو جرعه‌وار

جانها نثار بر سر بازار کرده‌ایم

قندیل را شکسته و پیمانه ساخته

تسبیح را گسسته و زنار کرده‌ایم

زهاد تکیه بر عمل خویش کرده‌اند

ما اعتماد بر کرم یار کرده‌ایم

صوفی مکن مجادله با ما، که پیش ازین

ما نیز ازین معامله بسیار کرده‌ایم

امروز با تو نیست سر و کار ما که ما

عمر عزیز بر سر این کار کرده‌ایم

افکنده‌ایم بار سر از دوش در رهت

خود را بدین طریق سبکبار کرده‌ایم

ای مدعی برندی سلمان چه می‌کنی؟

دعوی که ما به جرم خود اقرار کرده‌ایم

 
 
 
خواجوی کرمانی

چون ما بکفر زلف تو اقرار کرده ایم

تسبیح و خرقه در سر زنّار کرده ایم

خلوت نشین کوی خرابات گشته ایم

تا خرقه رهن خانه خمار کرده ایم

شوریدگان حلقه ی زنجیر عشق را

[...]

نسیمی

ما حاصل از حیات رخ یار کرده‌ایم

عهدی به یار بسته و اقرار کرده‌ایم

منصور شد ز دولت عشق تو کار ما

بردار سر که عزم سر دار کرده‌ایم

ما ملتفت به زهد ریایی نمی‌شویم

[...]

اسیری لاهیجی

ما دین و دل فدای غم یار کرده ایم

جان را بعشق آن صنم ایثار کرده ایم

ما ترک لذت دو جهانی بعشق دل

بربوی وصل آن بت عیار کرده ایم

انکار عاشقی برما کفر و کافریست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه