دلی چو زلف تو سر تا به پای، جمله شکست
ز سر برآمده، در پا فتاده، رفته ز دست
ز من برید و به زلفت بریدهات پیوست
به پای خویش آمد به دام و شد پا بست
زهی لطافت آن قطرهای که مهری یافت
ربوده گشت و ز تردامنی خویش برست
تو در حجاب ز چشمم، چو ماهی اندر سی
منم اسیر به زلفت چو ماهی اندر شست
همین که چشم تو صفهای غمزه بر هم زد
نخست قلب سلیم شکستگان بشکست
چگونه چشم تو مست است و زلفت، آشفته
چنان به روی تو آشفتهام به بوی تو مست
ندانم آنکه خبر هست از منت، یا نیست
که نیستم خبر، از هر چه در دو عالم هست
بیار ساقی، از آن می، که می پرستان را
به نیم جرعه دردی، کند خدای پرست
وجود خاکی سلمان، هزار باره چو خاک
به باد دادی و زان گرد، بر دلت ننشست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چنان به موی تو آشفتهام به بوی تو مست
که نیستم خبر از هر چه در دو عالم هست
همین شعر » بیت ۶
چگونه چشم تو مست است و زلفت، آشفته
چنان به روی تو آشفتهام به بوی تو مست
دلیل نصرت حق زخم نیزه عربست
از اوست هر چه به شرک اندر از بدی شغب است
رسیده ماه محرم به سال پانصد و شصت
به بارگاه وزیر خدایگان بنشست
که تا نظر کند اندر جمال طلعت او
که هیچ شه را مانند او وزیری هست
خجستهرای و همایونلقا و فرّخفال
[...]
کسی نرست ز دنیا مگر خدای پرست
در این زمانه هر آن کس که او به مرد برست
جهان بی خبر آن است و جای بی ادبان
سریر کفر بلند و سرای ایمان پست
رها مکن که جهان تاج بر سر تو نهد
[...]
رئیس دولت و دین ای اسیر دست اجل
شدی و رفت بهین حاصل جهان از دست
زمانه نی در مردی در کرم بشکست
سپهر نی دم شخصی دم هنر دربست
دلم حریق وفاتت چو کرد خاکستر
[...]
چنان به موی تو آشفتهام به بوی تو مست
که نیستم خبر از هر چه در دو عالم هست
دگر به روی کسم دیده بر نمیباشد
خلیل من همه بتهای آزری بشکست
مجال خواب نمیباشدم ز دست خیال
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.