چو چشمت هرگزم چشمی به چشمم در نمیآید
به چشمانت که چشمم را به جز چشمت نمیباید
چو چشمت چشم آن دارد که ریزد خون چشم من
اگر چشمت به چشمانم زند چشمی بیاساید
هر آن چشمی که میبیند به غیر چشم او چشمی
چو چشمش چشم تو بیند ز چشمش چشمه بگشاید
به سوی چشم من چشمی، بکن ای نور چشم من
که تا چشمم ز چشمانت به چشمانی بیاساید
به وعده چشم تو گفته: که چشمم را به چشم آرد
به چشمت هم شتابی کن که چشمم چشم میباید
چه دانی حال چشم من چو چشمت نیست در چشمم؟
که چشمم در غم چشمت چه خون از چشم پالاید
اگر چشمت به چشم آرد به چشم خویش سلمان را
خوشا چشمی که پیش چشم تو جانا به چشم آید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و فراق و تأثیر نگاه معشوق بر عاشق است. شاعر از چشمان معشوق سخن میگوید که به چشم او نمیآیند و تنها به چشمان خود میاندیشد. او احساس میکند که نگاه معشوق میتواند خون دل او را ریزد و در عین حال، آرزو دارد که یک نگاه متقابل از طرف معشوق دریافت کند. شاعر به شدت تحت تأثیر چشمان معشوق است و درد و غم ناشی از دوری او را بیان میکند. در نهایت، او به زیبایی و اهمیت آنچنان نگاه معشوق اشاره میکند که حتی میتواند جان او را تحت تأثیر قرار دهد.
هوش مصنوعی: وقتی چشمان تو را میبینم، هیچ چشمی برای من جذابیتی ندارد. من تنها به چشمان تو نیاز دارم و غیر از آن هیچ چیز دیگری برایم مهم نیست.
هوش مصنوعی: اگر چشمانت به چشمان من بیفتد، آنقدر زیباست که همچون چشمی دیگر میتواند از شدت احساسات، خون قلبم را بریزد.
هوش مصنوعی: هر چشمی که دنیا را میبیند، جز چشم او، نمیتواند دیدی مانند او داشته باشد. اگر چشمی از چشم او ببیند، چشمهای از دانش و فهم و بینش در قلبش جاری میشود.
هوش مصنوعی: به سوی چشم من نگاهی بینداز، ای نور چشمانم، تا چشمم از تماشای چشمانت آرامش یابد.
هوش مصنوعی: چشم من به وعدهی تو دل بسته است و میخواهد که چشمانش را به چشمانت نزدیک کند. بنابراین، از تو میخواهد که کمی بیشتر به او توجه کنی و شتابی در نگاههایت ایجاد کنی؛ زیرا چشم من نیاز دارد که به چشمانت نگاه کند.
هوش مصنوعی: چطور میتوانی حال چشم من را بفهمی، وقتی چشمت در چشم من نیست؟ زیرا چشم من در غم دیدن تو، اشکهای زیادی میریزد.
هوش مصنوعی: اگر چشمت به چشمی بیفتد که چون سلمان باشد، خوشا به حال آن چشمی که در مقابل تو، محبوبش را با دیدن تو میبیند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
می اکنون لعل تر گردد که گل رخسار بنماید
تو گویی گل همی هر روز در می رنگ بفزاید
می از گل گونه بستاند، گل از می رنگ برباید
گل و می را تو پنداری که یک مادر همی زاید
نگارینا بدین شادی مرا گر می دهی شاید
[...]
یکی بیجان و بیتن ابلق اسپی کاو نفرساید
به کوه و دشت و دریا بر همیتازد که ناساید
سواران گر بفرسایند اسپان را به رنج اندر
یکی اسپی است این کاو مر سواران را بفرساید
سواران خفتهاند وین اسپ بر سرشان همیتازد
[...]
کسی کو را عیان باید، خبر پیشش محال آید
چو سازد با عیان خلوت، کجا دل در خبر آید
جهان را شاه فرخ پی چنین باید چنین باید
که خلق عالم اندر سایه عدلش بیاساید
خجسته رای او در ملک راه فتنه بر بندد
مبارک روی او از خلق کار بسته بگشاید
چو دریا طبع او رادی کند دایم غنی ماند
[...]
ملامت نیست گر گویم مرا با دوست می باید
مگر قاضی بدین فتوا جوابی باز فرماید
چو مجنون از غمِ لیلی اگر زاری کنم زیبد
چو فرهاد از لبِ شیرین اگر شوری کنم شاید
از آن ترسم که قاضی گوید این از شرع بیرون است
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.