به سر کوی تو سوگند، که تا سر دارم
نیست ممکن که من از حکم توسر بردارم
حلقه شد پشت من از بار و من آهن دل
همچنان در هوست روی بدین در دارم
ای که در خواب غروری خبرت نیست که من؟
هر شب از خاک درت بالش و بستر دارم
ساغرم پر می و می در سر و سر بر کف دست
تو چه دانی که من امروز چه در سر دارم
میرود در لب چون آب حیاتت سخنم
چه عجب باشد اگر من سخنیتر دارم؟
گفتهای در قدم من گهر انداز به چشم
اینک از بهر قدمهای تو گوهر دارم
کرد سلمان به فدای تو سر و زر بر سر
من غم سر چو ندارم چه غم زر دارم؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
باده می نوشم و سودای تو در سر دارم
آیت مصحف سودای تو از بردارم
زرعم اینست که کشتم بهمه عمر عزیز
من ندانم که ازین کشته چه بر بردارم
دل و جانم بچه کار آید امروز؟ که من
[...]
جگری تشنه تر از وادی محشر دارم
دم آبی طمع از ساقی کوثر دارم
گر گهر نیست مرا، چشم گهرباری هست
زر اگر نیست مرا، چهره چون زر دارم
همچنان داغ غریبی جگرم می سوزد
[...]
خم می هست، چه اندیشه ی محشر دارم
پشت چون آینه بر سد سکندر دارم
چون سبو، حیرت این خمکده ام برد از کار
دست برداشته از عالم و بر سر دارم
مایه ی مردم درویش، توکل باشد
[...]
این چه شورست که از شوق تو در سر دارم؟
دل پروانه و تمکین سمندر دارم
آهم از پرده دل بی تو شرر می بیزد
شیشه لبریز می و سینه پر آذر دارم
ای متاع دو جهان رنگ به عرض آورده
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۴ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.