هر دم به تیز غمزه دلم را چه میزنی؟
خود را گذاشتم به تو خود در دل منی
بر هم زند ابرو و چشم تو وقت من
خود وقت کیست آنکه تو بر هم نمیزنی؟
ای رهروان عشق چو پرگار دورها
گردیده در پی تو به نعلین آهنی
سر تا سر جهان ظلمات است و یک چراغ
مردم نهادهاند همه سر را به روشنی
ما و شرابخانه و صوفی و صومعه
او را می طهور و مرا دردی دنی
با من سخن غرضت دلخوشیم نیست
بر ریش پارهام نمکی میپراکنی
امروز خاک پای سگ دوست شد کسی
کو کرد در جهان سری و دوش گردنی
ای باد اگر رهت ندهد پردهدار دوست
خود را چو آفتاب ز روزن در افکنی
گویی که ای چو آب حیاتت به عینه
پاکیزگی و خوی خوش و پاک دامنی
تو سرو سر بلندی و چون سایه کار من
افتادگی و مسکنت است و فروتنی
سلمان تو در درون به هوای صنوبرش
غم را چه مینشانی و جان را چه می کنی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به بیان احساسات عاشقانه و اندوه عمیق خود میپردازد. او اشاره میکند که غمزههای معشوقش هر لحظه دلش را میزدد و میگوید که خود را به او سپرده است. همچنین به تضاد میان نور و تاریکی در جهان اشاره کرده و احساس پوچی و بیمعنایی را در زندگیاش حس میکند. شاعر از وضعیتی که در آن قرار دارد، شکایت دارد و به تنهایی و مسکنت خود اشاره میکند. نهایتاً، او از عشق و جستجوی آرامش در میان رنج و اندوه صحبت میکند و امیدی به پاکی و خلوص معشوقش دارد.
هوش مصنوعی: هر لحظه با نگاه تند و تیزت به دل من آسیب میزنی. من تمام وجودم را به تو سپردم؛ خودت در عمق وجود من جا داری.
هوش مصنوعی: زمانی که ابرو و چشم تو به هم میرسند، زمان من تحت تاثیر قرار میگیرد. اما واقعاً زمان کیست که تو نتوانی آن را تغییر دهی؟
هوش مصنوعی: ای مسافران عشق، مانند دستگاه پرگار که دورها را اندازهگیری میکند، به دور خود میچرخید و در جستجوی تو هستید، همانطور که پرگاری در مسیرش حرکت میکند.
هوش مصنوعی: تمام جهان پر از تاریکی است و تنها یک چراغ وجود دارد که مردم با آن روشنایی را جستجو میکنند و هر کس در این روشنایی سر دارد.
هوش مصنوعی: من و مکان شرابخواری و مرد عارف و خانهی عبادت او، او را به پاکی و پاکیزگی میرساند و من را با درد و رنج زندگی مواجه میکند.
هوش مصنوعی: منظور تو از صحبت کردن با من این نیست که دلخوشم کنی، بلکه فقط زخمهای کهنهام را تازه میکنی و به دردهایم اضافه میکنی.
هوش مصنوعی: امروز کسی که روزی در دنیا مقام و مرتبهای داشت و به خود میبالید، حالا به جایی رسیده که حتی به اندازه خاک پای سگ دوست ارزشمند شده است.
هوش مصنوعی: ای باد، اگر نتوانی ما را به محبوب برسانی، حداقل دوست را چون آفتاب به درون راه بده.
هوش مصنوعی: انگار مانند آب حیات، تو نیز با پاکی و نیکویی خلق و خویت و همچنین دامنهی پاکیات درخشانی.
هوش مصنوعی: تو مانند درختی بلند و با شکوه هستی، در حالی که من مانند سایهای هستم که در زیر آن قرار دارم. وضیعت من نشاندهنده تواضع و فروتنیام است.
هوش مصنوعی: سلمان، در دلت به خاطر عشق به صنوبر چه اندوهی را تحمل میکنی و با جانت چه میکنی؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای دوستی نموده و پیوسته دشمنی
درشرط ما نبود که با من تو این کنی
دل پیش من نهادی و بفریفتی مرا
آگه نبودهام که همی دانه افکنی
پنداشتم همی که دل از دوستی دهی
[...]
ای اصل تو ز خاک سیاه و تن از منی
در سر منی مکن که به ترکیب چون منی
آنکو ز خاک باشد آخر رود به خاک
او را کجا رسد سخن مایی و منی
از آهن مذهب معمور کرده باش
[...]
ای دوستی نموده و پیوسته دشمنی
در شرط تو نبود که با من تواین کنی
از مرگ تو نشست بهر گوشه ماتمی
وزسوگ تو بخاست زهر کلبه شیونی
زین سهمگین مصیبت وزین سهمناک مرگ
آتش فتاد دردل هر سنگ و آهنی
ای آسمان که بر سر ما چرخ میزنی
در عشق آفتاب تو همخرقه منی
والله که عاشقی و بگویم نشان عشق
بیرون و اندرون همه سرسبز و روشنی
از بحر تر نگردی و ز خاک فارغی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.