آب چشمم راز دل، یک یک، به مردم، باز گفت
عاشقی و مستی و دیوانگی، نتوان نهفت
پرده عشاق را برداشت مطرب در سماع
گو فرو مگذار، تا پیدا شود، راز نهفت
لذت سوز غمش، جز سینه بریان نیافت
گوهر راز دلم، جز دیده گریان نسفت
تا خم ابروی شوخ او، به پیشانی است، طاق
در سر زلفش، دل من، با پریشانی است جفت
دست هجرانت، مرا در سینه، خار غم نشاند
تا ازین خار غمم دیگر چه گل خواهد شکفت
زینهار از ناله شبهای من، بیدار باش
کین زمان شبهاست، تا از ناله من کس نخفت
در صفات عارضت، تا نقش میبندد خیال
کس سخن نازکتر و رنگین تر از سلمان نگفت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر از عشق و دیوانگی میگوید و بیانگر احساساتی عمیق و دردناک است. شاعر از راز دل خود و عشق ناگفتهاش سخن میگوید. او به نگرانی از غم و درد ناشی از جدایی اشاره کرده و از زیبایی معشوق و تأثیر آن بر دلش صحبت میکند. همچنین، عواطف خود را با استفاده از تصاویر زیبا و معنوی بیان میکند و ناگفتههایی از احساسات عاشقانه و تنهایی را به تصویر میکشد. در نهایت، شاعر از کسی میخواهد که از نالههای شبانهاش آگاه باشد و به زیبایی و ویژگیهای محبوبش اشاره میکند که هیچکس نمیتواند به خوبی او را توصیف کند.
هوش مصنوعی: اشکهای من داستان دل را یکی یکی برای مردم بازگو کرد. عشق، شوق و جنون را نمیتوان پنهان کرد.
هوش مصنوعی: موسیقیدان پردهی پنهان عشق را کنار زد و در رقص و شور، گفت که راز پنهان را به نمایش نگذار تا آنچه در دلها نهفته است، آشکار شود.
هوش مصنوعی: لذت درد و سوز ناشی از عشق او، تنها در دلهای آتشین و سوخته حس میشود و راز گرانبهای دلم، تنها با اشکهایی که از چشمانم میریزد، بیان میگردد.
هوش مصنوعی: تا زمانی که خم ابروی او به پیشانیاش نزدیک باشد، دل من در میانه زلفهایش با دلی آشفته و پریشان به سر میبرد.
هوش مصنوعی: دست جدایی تو در قلب من، خار اندوهی را نشاند که دیگر چه چیزی میتواند از این خار غم شاخه بزند و گل کند.
هوش مصنوعی: مواظب باش از نالههای شبانه من، زیرا این زمان، شبهایی است که هیچکس از گریه و فریاد من نخواهد خوابید.
هوش مصنوعی: تا زمانی که خیال در صفات تو شکل میگیرد، کسی از سلمان نازکتر و رنگینتر نمیتواند صحبت کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گر چه از بیداد خسرو زین جهان فرهاد رفت
دولت او هم به اندک فرصتی بر باد رفت
خون عاشق مدعی از سنگ پیدا می کند
بیستون تیغ از کمر نگشود تا فرهاد رفت
صید من کز ناتوانی بر زمین بسته است نقش
[...]
آنکه ز آب عدل او، باغ جهان گل گل شکفت
باد قهرش، گر ظلم از ساحت ایام رفت
یاد پیکانش دل بدگوهران در سینه سفت
بخت گیتی شد از و بیدار، و چشم فتنه خفت
خسروان را خاک و خون تن، تیغ فرسا تیر سفت
خورد و خفت دختران را طاق و جفت
زاهدی کز چشم شوخت رمزی از مستی شنفت
با مژه خام ره میخانه را از وجد رفت
ایکمانکش طاق ابرویت بتیر غمزه جفت
دوش خواندم آفتابت عقل روشن رای گفت
شعر دانی چیست، مرواربدی از دیای عقل
شاعر آن افسونگری کاین طرفه مروارید سفت
صنعت و سجع و قوافی هست نظم و نیست شعر
ای بسا ناظم که نظمش نیست الا حرف مفت
شعر آن باشد که خیزد از دل و جوشد ز لب
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.