گر وقت سحر، بادی از کوی تو برخیزد
هر جا که دلی باشد در دامنش آویزد
آن شعله که دل سوزد، از مهر تو افروزد
وان باد که جان بخشد، از زلف تو برخیزد
هر دل که برد چشمت، در دست غم اندازد
هر می که دهد لعلت، با خون دل آمیزد
کو طاقت آن جان را، کز وصل تو بکشیبد؟
کو قوت آن دل را کز جور تو بگریزد؟
دل میطلبی جانا، آن زلف بر افشان تا
دل بر سر جان بارد، جان بر سر جان ریزد
تیغ غم عشقت را ازجان سپری کردم
هر کش سپری باشد، از تیغ بنگریزد
حاشا که بود گردی، بر دل ز تو سلمان را!
گر عشق تو خاکش را، صدبار فرو ریزد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیتابی عشق و تأثیر آن بر دل و جان انسان اشاره دارد. شاعر با استفاده از تصاویر زیبا از باد و شعله، به ظهور عشق میپردازد و بیان میکند که هر جا دلی تحت تأثیر عشق قرار گیرد، به عشق و زیبایی محبوب خود میچسپد. عواطف و احساسات عمیق ناشی از عشق باعث میشود که انسان از درد و غمهای ناشی از جدایی رنج ببرد و این جدایی تلخی را به جان خود بپذیرد. در نهایت، هیچ چیز نمیتواند عشق را از دل انسان دور کند، حتی اگر آن عشق او را در دشواری قرار دهد.
هوش مصنوعی: اگر در صبحگاه بادی از سوی تو بوزد، هر دلی که باشد، به سمت تو کشیده خواهد شد.
هوش مصنوعی: آن شعلهای که دل را میسوزاند، از عشق تو روشن میشود و آن بادی که جان تازهای به انسان میدهد، از زلف تو سرچشمه میگیرد.
هوش مصنوعی: هر دلی که نگاه تو به خود جلب کند، در دام غم گرفتار میشود و هر می که از شراب دلانگیز تو به کسی داده شود، با درد دل آمیخته است.
هوش مصنوعی: کسی که در عشق تو غرق شده باشد، چگونه میتواند طاقت جدایی را داشته باشد؟ و کسی که دلش در چنگال بیرحمیهای تو باشد، چطور میتواند از تو فرار کند؟
هوش مصنوعی: عزیزم، دل تو میخواهد که آن زلفهایت را بچرخانی تا دل من پر از عشق و احساس شود و جانم بر سر این عشق فدای تو گردد.
هوش مصنوعی: من برای حفاظت از جانم در برابر درد عشق تو، به سلاح غم تکیه کردم، زیرا هر کسی که سپر دارد، از تیغ میگریزد.
هوش مصنوعی: نمیتوانم بپذیرم که ذرهای از عشق تو بر دل سلمان تأثیر بگذارد! حتی اگر خاک او هزار بار بر زمین بریزد، عشق تو از ارزشش کم نمیکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هشیار کسی باید کز عشق بپرهیزد
وین طبع که من دارم با عقل نیامیزد
آن کس که دلی دارد آراستهی معنی
گر هر دو جهان باشد در پای یکی ریزد
گر سیل عقاب آید شوریده نیندیشد
[...]
آن فتنه چو برخیزد صد فتنه برانگیزد
وان لحظه که بنشیند بس شور (بپا خیزد)
از خاک سر کویش خالی نشود جانم
گر خون من مسکین با خاک برآمیزد
ای ساقی آتش روی آن آب چو آتش ده
[...]
با باد لبت ساقی چون می به قدح ریزد
صد کشته به یک جرعه از خاک بر انگیزد
گر زیر درخت گل باز آنی و بنشینی
هر باد که برخیزد گل بر سر گل ریزد
بنمای به خوبان رخ در حسن مکن دعوی
[...]
گفتم که دمی بنشین تا فتنه نبرخیزد
گفتا نبود عاشق کز فتنه بپرهیزد
گفتم ز خُم وحدت هر جام به هر رنگست
گفتا که محیط از موج صد نقش برانگیزد
گفتم که شوم عاقل وز عشق تو بگریزم
[...]
ای دیدهٔ نم دیده بی روی تو خون ریزد
طوفان ز غم عشقت هر لحظه برانگیزد
هر باد که برخیزد در صبحدم از کویش
مهر رخ آن مه را با خاک من آمیزد
هر حلقه که بگشایی از زلف پریشانت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.