بر دل من تا خیال آن پری پیکر، گذشت
کافرم گر در خیالم، صورتی دیگر گذشت
ای بسا، کز آتش سودای آن مشکین نفس
دود پیچاپیچ من زین آبگون چنبر گذشت
از هوا دل گشت لرزان، در برم چون برگ بید
هر کجا بادی بران، شمشاد و نسرین بر گذشت
تن به پیشت، شمع سان میسوخت، در شب تا بمرد
دل به کویت، چون صبا میداد جان تا درگذشت
غرقه دریای بیپایان هجران را اگر
دستگیری میکنی دریاب، کاب از سر گذشت
اشکم افتاد از نظر زان رو، فرو رفت او به خاک
برکشیدم ناله، را تا از ثریا برگذشت
آنچه از خیل خیالت بر سر سلمان گذشت
بر سرش بگذر شبی، تا با تو گوید سرگذشت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از عشق و دلتنگی خود سخن میگوید. او به یاد محبوبش به شدت تحت تأثیر قرار گرفته و احساساتش را به شکل زیبایی توصیف میکند. خیال آن معشوقی که به دلش میگذرد، او را آتش میزند و دلی لرزان برایش به ارمغان میآورد. شاعر از سوزی که در هنگام جدایی احساس میکند، همچنین از اشکی که بر زمین میریزد و از نالهاش که به آسمان میرود یاد میکند. در نهایت، او از این میگوید که دوست دارد دیگران هم از قصه عشقش باخبر باشند تا درد و رنجش را درک کنند.
هوش مصنوعی: وقتی که فکر آن معشوق زیبا به ذهنم خطور کرد، حتی اگر گناهکار باشم، در خیالم تصویری متفاوت از او شکل گرفت.
هوش مصنوعی: بسیاری از اوقات، از آتش اشتیاق آن معشوق با طروات، بخار و دودی که من از چشمه زلال میکشیدم، به هوا برخاست و پیچید.
هوش مصنوعی: دل من از شدت احساس ناپایداری و نگران است، همانطور که برگهای بید در آغوش باد به آرامی میلرزند. هر جایی که بادی بوزد، گیاهان و گلها به آرامی حرکت میکنند و از کنار هم میگذرند.
هوش مصنوعی: از عشق تو جانم به آتش افتاد و مانند شمع در برابر تو سوختم، تا آنجا که جانم را به تو تقدیم کردم و به پایان رسید. دل من هر لحظه مانند نسیم، برای تو جان میداد تا اینکه دیگر نتوانستم ادامه دهم.
هوش مصنوعی: اگر در دریای بیپایان جدایی غرق شدهام و به کمک نیاز دارم، لطفاً مرا دریاب. کابوسهایم از سر گذشتند.
هوش مصنوعی: اشک من به خاطر دوری او جاری شد و او در خاک فرو رفت. من نالهام را بلند کردم تا صدایم به بلندای آسمان برسد.
هوش مصنوعی: هر آنچه که از ذهن و خیال تو برای سلمان اتفاق افتاد، بگذار امشب بر او بگذرد تا بتواند داستان و سرگذشتش را برای تو روایت کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چند گویم، در فراقت کابم از سر گذشت؟
شد بپایان عمر و پایانی ندارد سرگذشت
چون نویسم کز فراقت، بر سر کلکم چه رفت
باز سودایت چو بر طومار و بر دفتر گذشت
جانم آمد بر لب و کشتیش بر خشک اوفتاد
[...]
شمعوار از سر گذشتم بشنو از من سرگذشت
آتشم سر تا به پا بگرفت و آب از سر گذشت
رفت دل چون مُهر لعل او به جان پنهان نداشت
عین لطف است آنکه رنگ باده از ساغر گذشت
با فراغ بال پروانه وصال شمع را
[...]
ذوق وصلت یافت دل از ساقی و ساغر گذشت
شد خلیل خلوت خلت ز ماه و خور گذشت
آب چشمم راست طوف آستانت آرزو
هر چه خواهد می تواند کرد چون از سر گذشت
چون مسیحا می تواند پای بر گردون نهد
[...]
در دلم هرگاه زلف آن پری پیکر گذشت
از سر دریای چشمم موجه عنبر گذشت
بر سر مجنون اگر کردند مرغان آشیان
مرغ نتواند ز سوز دل مرا بر سر گذشت
از در دل می توان کام دو عالم یافتن
[...]
بی تو شب تا روز چون شمعم به چشم تر گذشت
اشک دامانم گرفت و آتشم از سر گذشت
بر سر راهش ندارم لذتی از انتظار
یار پنداری که امروز از ره دیگر گذشت
آنکه مشکل بود عمری حالم از نادیدنش
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.