گنجور

 
سلمان ساوجی

من سرگشته به دست تو کجا افتادم؟

دست من گیر خدا را، که ز پا افتادم

به کمند سر زلف تو گرفتار شدم

تا چه کردم که درین دام بلا افتادم

گلبن عمر مرا هجر تو از بیخ بکند

تا نگویی که من از باد هوا افتادم

پیش ازان کز لب و دندان تو یابم کامی

چون زبان در دهن خلق خدا افتادم

بود با باد صبا بوی تو بر بوی تو من

در پی قافله باد صبا افتادم

ای ملامت گر سلمان سر زلفش را بین

تا بدانی که درین دام چرا افتادم