صبح محشر که من از خواب گران برخیزم
به جمالت که چو نرگس نگران برخیزم
در مقامی که شهیدان غمت را طلبند
من به خون غرقه کفن رقص کنان برخیزم
گرچه چون گل دگران جامه درند از عشقت
من چو سوسن به ثنا رطب لسان برخیزم
چون شوم خاک به خاکم گذری کن چو صبا
تا به بویت ز زمین رقص کنان برخیزم
عمر با سوز تو چون شمع به پایان آرم
نیستم دود که زود از سر آن برخیزم
تو مپندار که از خاک سر کوی تو من
به جفای فلک و جور زمان برخیزم
سرگرانم ز خمار شب دوشین ساقی
قدحی تا من ازین رنج گران برخیزم
دو سه روز از سر سجاده بر آنم سلمان
که به عزم سفر کوی مغان برخیزم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات عمیق عاشقانه و امید به وصال معشوق میپردازد. شاعر در روز قیامت یا صبح محشر، آرزوی دیدن زیبایی معشوق را دارد و میخواهد با اشتیاق و شوق از خواب برخیزد. او در شرایطی که جانباختگان عشق را میطلبند، به زندگی ادامه میدهد و شوق ستایش معشوق را دارد. شاعر همچنین به این نکته اشاره میکند که حتی اگر در اثر عشق به آلامی دچار شود، باز هم به نیایش و ستایش معشوق ادامه میدهد. در نهایت، او از زندگی پر از درد و رنج خود صحبت میکند و با امید به سفر به دنیای عشق و وصال، از سکونت در جای موجود کنونی خود راضی نیست.
هوش مصنوعی: در روز قیامت، زمانی که از خواب سنگین بیدار شوم، به زیبایی تو که همچون نرگسی در حال تماشا است، نگاه خواهم کرد.
هوش مصنوعی: در جایی که شهیدان به خاطر عشق و دلتنگی برای تو تقاضا میکنند، من با وجود غرق شدن در خون خود، با شوق و شادی به پا میخیزم و به رقص درمیآیم.
هوش مصنوعی: اگرچه دیگران از عشق تو لباس بر تن میکنند و زیبا ظاهر میشوند، من چون گل سوسن از شوق تو زبان به خوشگویی باز میکنم.
هوش مصنوعی: وقتی به خاک تبدیل شوم، مثل باد بگذری و بگذار که بوی تو مرا از زمین بلند کند و رقصان برخیزم.
هوش مصنوعی: عمرم مثل شمعی است که با آتش تو به پایان میرسد، من نیستم که به سرعت دود شوم و از سر آن بلند شوم.
هوش مصنوعی: نپندار که من به خاطر مشکلاتی که از آسمان و زمان بر سرم آمده، از اینجا بیخبر میمانم.
هوش مصنوعی: من به خاطر شب گذشته و میخوری که از ساقی نوشیدم، حالا سرم سنگین است و منتظرم که این رنج دشوار از من دور شود.
هوش مصنوعی: من چند روزی است که بر روی سجادهام نشستهام و به سفر به سرزمین مغان فکر میکنم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
همین شعر » بیت ۴
چون شوم خاک به خاکم گذری کن چو صبا
تا به بویت ز زمین رقص کنان برخیزم
بر سر تربت من با می و مطرب بنشین
تا به بویت ز لحد رقص کنان برخیزم
گر چه از عقل و دیده و جان برخیزم
حاش لله که ز سودای فلان برخیزم
یک زمان پیش من، ای جان و جهانم، بنشین
تا بدان خوشدلی از جان و جهان برخیزم
گفتیم یا ز من و یا ز سر جان برخیز
[...]
مژدهٔ وصلِ تو کو کز سرِ جان برخیزم
طایرِ قُدسم و از دامِ جهان برخیزم
به ولای تو که گر بندهٔ خویشم خوانی
از سرِ خواجگیِ کون و مکان برخیزم
یا رب از ابرِ هدایت بِرَسان بارانی
[...]
مستم آنسان که گر از دیر مغان برخیزم
افتم ای مغبچه خود گو که چسان برخیزم
سر گرانم ز خمار اینکه نیارم برخاست
لطف کرده چو دهی رطل گران برخیزم
مگس روح نشسته به لبت چون گویم
[...]
جذبه ای کو که ز خود دست فشان برخیزم؟
از جهان بی دل و چشم نگران برخیزم
گرد من برتو گران است، بیفشان دستی
که ز دامان تو ای سرو روان برخیزم
مغز را پوست حجاب است ز آمیزش قند
[...]
من و آن گوشه وحدت، که ز بینایی دل
چون نشینم، به تماشای جهان برخیزم
بجز این نیست میان من و اسکندر فرق
کو پی آب رود، من پی نان برخیزم
رشک آن حسن بهاری چو شود آفت باغ
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.