گر مطربی رودی زند، بی می ندارد آبرو
ور بلبلی عیشی کند، بی گل ندارد رنگ و بو
آهنگ تیز چنگ و نی، بی می ندارد شورشی
شیرین حدیثی میکند، مطرب شراب تلخ کو؟
با رود خشک و رود زن، تا چند سازم ساقیا
آبی ندارد رود او، آبیش باز آور برو
چون دور دور من بود، پیمانهای برده به من
من چون صراحی نیستم، کارم بجا می سر فرو
خوردن به کاس و کوزه می، باشد طریق زاهدان
رندان درد آشام را پیمانه باید یا سبو؟
من با می و معشوقه از دور ازل خو کردهام
امری محال است این که من وین باز خواهم کرد خو
در راه او باید شدن گاهی به سر گاهی به پا
سلمان نخواهد شد به سر الا چنین در راه او
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به عشق و نوشیدن شراب و ارتباط آن با زندگی و هنر اشاره دارد. شاعر بیان میکند که بینوشیدنی و بیمعشوق، موسیقی و طرب معنایی ندارد و تجربههای شیرینی که به دست آمده، همیشه همراه با شراب و عشق بوده است. او میگوید که زندگی زاهدانه و بینوشیدن، نه تنها برای او جذاب نیست بلکه او به ذاتش علاقهمند است. شاعر از چالشهای مسیر عشق و نیاز به حرکت و تغییر در این راه سخن میگوید و تأکید میکند که نمیتواند از این مسیر جدا شود. به اصطلاح، زندگیاش به عشق و شراب گره خورده است و بدون آنها معنای واقعی ندارد.
هوش مصنوعی: اگر موسیقیدانی آهنگ زیبایی بنوازد، بدون شراب اعتبار و جذابیتی ندارد. و اگر بلبل شوق و نشاطی داشته باشد، بدون گل رنگ و بویی نخواهد داشت.
هوش مصنوعی: صدای تند و شاد ساز و نی، بدون شراب، انقلابی خوشایند را روایت میکند. اما کجا میتوانم شراب تلخ مورد نظر را پیدا کنم؟
هوش مصنوعی: ساقی، تا کی باید با این رود بیآب و بیسر و صدا زندگی کنم؟ او آبی ندارد و باید برایش آبی بیاوری.
هوش مصنوعی: وقتی که دیگران دور و بر من خوشحال و شاداباند، من تنها یک ظرف خالی هستم و نمیتوانم مانند صراحی (که نوشیدنی میریزد) چیزی به کسی بیاورم یا تقدیم کنم. در واقع، در این لحظه حس میکنم که توانایی ابراز شادی و خوشی را ندارم.
هوش مصنوعی: زاهدان مانند رندان که درد و رنج را تحمل میکنند، به نوشیدن و لذت بردن از شراب تمایل دارند. اما آیا آنها باید از پیمانه استفاده کنند یا از سبو؟
هوش مصنوعی: من از ابتدای وجودم با شراب و عشق درگیر شدهام و این امکان ندارد که من روزی این عشق و شوق را کنار بگذارم.
هوش مصنوعی: در مسیری که میرویم، گاهی باید بر پای خود بایستیم و گاهی بر سر خود، زیرا رسیدن به مقام سلمان (آکنده از معرفت و حقیقت) تنها با این شیوه ممکن است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عالی حسامش سر درو خورشید دین را نور و ضو
بدخواه او مملوک شو سر حقایق زو شنو
هم تو مگر سامان کنی، راهم به خود آسان کنی
وین درد را درمان کنی، زان مرهم احسان تو
حذف شود
حذف شود
والله ملولم من کنون از جام و سغراق و کدو
کو ساقی دریادلی تا جام سازد از سبو
با آنچ خو کردی مرا اندرمدزد آن ده مها
با توست آن حیله مکن این جا مجو آن جا مجو
هر بار بفریبی مرا گویی که در مجلس درآ
[...]
با آنکه آبم بردهای، یکباره دست از ما مشو
باشد که یکبار دگر، باز آید آب ما به جو
تا کی به بوی عنبرین زنجیر زلف سر کشت؟
آشفته پویم در به در دیوانه گردم کو به کو
من مست ورندو عاشقم، وز زهد و تقوی فارغم
[...]
این چشم تو دایم مدام آب روان دارد به جو
بنشین دمی بر چشم ما آن آبروی ما بجو
سرچشمهٔ آبی خوشست در عین ما میکن نظر
کآب زلالی میرود از دیدهٔ ما سو به سو
رو را به آب چشم خود میشو که تا یابی صفا
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.