با سر زلفش دلم، پیوند جانی میکند
با خیالش خاطرم، عیشی نهانی میکند
در هر آن مجلس که دارد چشم مستش قصد جان
جان اگر خوش بر نمیآید، گرانی میکند
زندهای کو مردهای را دید زیبا صورتی است
راستی در صورت خوش زندگانی میکند
جان فدای بوی آن آهوی چین کز سنبلش
بوستان هر نوبهاری بوستانی میکند
گر شکایت میکند جان من از چشمت، مرنج
خستهای نالش ز عین ناتوانی میکند
میخورم جام غمی هر دم به شادی رخت
خرم آن کس کو بدین غم شادمانی میکند
جان سلمان از نشاط عارض جانان مدام
تازه عیشی از شراب ارغوانی میکند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
تا خدنگ غمزه بال و پرفشانی میکند
خون ما افسردگان رقص روانی میکند
از تپیدن نیست فارغ، دل درون سینهام
این شرر در سنگ مشق جانفشانی میکند
ذوق عریانی مرا از خاک تا برداشته است
[...]
با لبت عمر ابد عیش نهانی میکند
خوبرویی با جمالت کامرانی میکند
حسن چون آتش فروزد، برق بر دل میزند
عشق چون سودا کند سودای جانی میکند
حیرتی دارم که جان جزویست از اجزای عشق
[...]
چندروزه زندگی بر ما گرانی میکند
خضر دایم در جهان چون زندگانی میکند؟
چند بتوان با تپانچه روی خود را سرخ داشت
چهره را گلگون شراب ارغوانی میکند
میفروش از دست نگذارد نشاط خویش را
[...]
سیدا از مدح شه دل شادمانی می کند
روز و شب با عیش و عشرت زندگانی می کند
با می و ساقی و مطرب کامرانی می کند
خسروا پیرانه سر حافظ جوانی می کند
نظم امکانیکجا ضبط روانی میکند
کوه همگر پا فشارد سکتهخوانی می کند
زبن من و ما چون شرارکاغذ آتش زده
اندکی دامن فشاندن گلفشانی میکند
خلق از آغوش عدم نارسته میجوید فراغ
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.