آمد آن خسرو خوبان جهان از باکو
میکند قصد جهانی و ندارد باک او
قصد جان میکند و جان همه عالم اوست
میخورم زهر فراق و ندهد تریاک او
چو رسید آن گل خوشبو ز دیار باکو
هیچ خوف و خطرش نیست زهی بیباک او
خسته بر خاک ره افتاده و چشمم بر راه
دید و بگذشت و مرا بر نگرفت از خاک او
گر هلال خم ابروی تو بیند مه نو
رخ به شامی ننماید دگر از افلاک او
غنچه گر بشنود او وصف گل از بلبل باز
دامن از شوق کند تا به گریبان چاک او
من چو صیدی به کمند سر زلفش شدهام
تا دگر کشته در آویزدم از فتراک او
اگرش دامن ازین غصه بگیرم کو دست
وگر از جور فراقش بگریزم پاک او
در فشانیست که کردست درین ره سلمان
مرد باید که سخن گوید از ادراک او
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از ورود یک معشوق زیبا به نام خسرو از باکو صحبت میکند که قصد دارد جهان را تحت تاثیر قرار دهد. او به شدت به این دیدار مشتاق است و از زهر فراق معشوق رنج میبرد. وقتی که معشوق به دیار او میرسد، هیچ ترسی از خطرها ندارد. شاعر در حال انتظار است و به معشوق مینگرد، اما او به او توجهی نمیکند. شاعر به زیبایی معشوق اشاره میکند و میگوید که اگر او بخواهد، زیباییاش تمامی زیباییهای دیگر را تحت الشعاع قرار میدهد. همچنین، شاعر خود را به مانند صیدی میداند که به زلف معشوق گرفتار شده و آرزوی رهایی و وصال دارد. در نهایت، او به اهمیت بیان احساسات عشق و درک معشوق اشاره میکند.
هوش مصنوعی: خسرو زیبایانی که از باکو آمده، تصمیم دارد دنیایی تازه بسازد و از هیچ چیز نمیترسد.
هوش مصنوعی: او به جانم نزدیک میشود و جان همه موجودات در اختیار اوست. من زهر جدایی را مینوشم و او هیچ دارویی برای تسکین به من نمیدهد.
هوش مصنوعی: وقتی آن گل خوشبوی آمد از سرزمین باکو، هیچ نگرانی و خطری برای او وجود ندارد. چه خوب و بیپرواست!
هوش مصنوعی: به زمین خسته نشستهام و چشمم به راه دوخته شده است، اما او از کنارم گذشت و توجهی به من نکرد.
هوش مصنوعی: اگر هلال خمیدهی ابروی تو، ماه نو را ببیند، دیگر از آسمان، چهرهاش را به هیچ کس نشان نخواهد داد.
هوش مصنوعی: اگر غنچه توصیف گل را از بلبل بشنود، از شوق دامن خود را به طرف گریبانش میکشد و آن را چاک میکند.
هوش مصنوعی: من مانند یک صید در دام موهای او گرفتار شدهام، تا دیگر بار به دام او بیفتم و تسلیم زیباییاش شوم.
هوش مصنوعی: اگر بخواهم از این غصه و اندوه کناره بگیرم، نمیتوانم، و اگر هم بخواهم از ظلم و فراق او بگریزم، او پاک و بیگناه است.
هوش مصنوعی: در این مسیر، سلمان به شدت تلاش کرده و درک عمیقی یافته است. بنابراین، مردی باید باشد که بتواند دربارهی آگاهی و فهم او سخن بگوید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نتوان یافت دلی خوش به جهان ای کاکو
چه روی گاه سوی گنجه و گاهی باکو؟
طرفه عهدی ست، که انگشت تحیر شده است
آشنای همه لب، همچو نی تنباکو
ای که از لطف، نگهدار همه دل هایی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.