هندوی زلف سرکشت با تو نشسته رو به رو
حال مشوش مرا با تو گشود مو به مو
از همه سوی میدهد، بوی حبیب لاجرم
میروم از هوای تو، همچو نسیم سو به سو
کرد ز سر حال من، مردم شهر را خبر
ناله من که میرود، خانه به خانه کو به کو
بر لب جوی نیست چون، قامت او صنوبری
باورت ار نمیشود، خیز بجوی جو به جو
بس که به بوی وصل خود، هر نفسی دمی زنم
خون جگر نگر مرا، بسته چو نافه تو به تو
روی گل و بنفشه را باز چه میکنی به پا
سنبل چین زلف آن، آهوی مشک بو به بو
من نه چو شانه کردهام در سر طره تو سر
از چه سبب نشسته است، آینه با تو رو به رو؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر، توصیف عاشقانهای است از حال و هوای عاشق نسبت به معشوق خود. شاعر از زیبایی زلف و چهره معشوق سخن میگوید و حال مشوش خود را با او به اشتراک میگذارد. او احساس میکند که هر جا برود، بوی محبوبش را حس میکند و این موضوع او را به شدت تحت تاثیر قرار میدهد. همچنین، شاعر به تمایل و کشش خود نسبت به معشوق اشاره میکند و زیبایی او را با گلها و بوهای خوش تشبیه میکند. در نهایت، این شعر بیانگر عواطف عمیق و احساس تعلق عاشق به معشوقش است.
هوش مصنوعی: عاشق زیبای موی بلند تو در مقابل من نشسته است و حالتی ناراحت و پریشان مرا یکی یکی با تو در میان میگذارد.
هوش مصنوعی: از هر طرف عطر محبوبم را استشمام میکنم، بنابراین مثل نسیم به هر سو میروم تا هوایت را به دست آورم.
هوش مصنوعی: خبر حال من را به مردم شهر رساند، نالهام میرود از خانهای به خانه دیگر و از کوچهای به کوچهای.
هوش مصنوعی: در کنار جوی، هیچ چیز مانند قامت او راست و استوار نیست. اگر به زیبایی او ایمان نداری، بیفت و در جوی بگرد، به دنبال زیباییهای دیگر.
هوش مصنوعی: به قدری که برای رسیدن به بوی وصالی که دوست دارم، هر نفس با درد و رنج زندگی میکنم، خون دل من را ببین که همچون گلی به تو وابستهام.
هوش مصنوعی: تویی که در دنیای زیباییها و لطافتها، به گلها و بنفشهها نظر میکنی. اما این را بدان که زلفهای سنبل و عطر دلانگیز آهوی مشک، ارزش و زیبایی بیشتری دارند که تو را به خود جذب میکنند.
هوش مصنوعی: من نه مانند شانهای هستم که در موهای تو جا خوش کرده باشد، پس چرا آینه با تو رو به رو نشسته و از من سوال میکند؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هین کژ و راست میروی باز چه خوردهای بگو
مست و خراب میروی خانه به خانه کو به کو
با کی حریف بودهای بوسه ز کی ربودهای
زلف که را گشودهای حلقه به حلقه مو به مو
نی تو حریف کی کنی ای همه چشم و روشنی
[...]
گر شبکی نشستمی با بُتِ خویش رو به رو
وه که چه عیش کردمی تازه به تازه نو به نو
گه لبکش مزیدمی گه زنخش گزیدمی
گه گلِ وصل چیدمی رنگ به رنگ بو به بو
گه شکرش ربودمی گه کمرش گشودمی
[...]
قبله جان من تویی، گیل فرشته رنگ و بو
ماه سپهر مکرمت، سرو ریاض آرزو
گیل نهای، فرشتهای، وز دل و جان سرشتهای
گیل که بو؟ که بو چنین حوروَش و فرشتهخو؟
می دل و دین تی فدا، خوا ببری که وس خوشی
[...]
ای به دلم گرفته جا دمبدم از نظر مرو
مرهم سینه چون تویی مردم دیده هم تو شو
خرمن صبر شد به باد از غم عمر کاه تو
لیک بود هزار ازین بر چو تویی به نیم جو
من که و فکر عافیت خاصه که شد به عشق تو
[...]
پیک صبا ز کوی او آمد و داد بوی او
گفت که ها بگیر هی آیت رحمتی ز هو
از دم روح پرورش یافت حیات جان من
چون نفس مسیح کان یافت وفات را رفو
شد دم عنبرین او عطر مشام جان و دل
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.