رفیقان! کاروان، امشب، روان است
دل مسکین من، با کاروان است
زمام اختیار، از دست ما رفت
زمام اکنون، بدست ساروان است
نگارم رفت و چشمم ماند، در راه
ولی اشکم هنوز از پی، روان است
امید زندگانی، از که دارد؟
دل مسکین من، چون او روان است
تن من با فراقش، همرکاب است
سر من با عنانش، همعنان است
زچشم عاشقانش، کاروان را
همه منزل، گل و آب روان است
طلب کاریم و مقصد، ناپدید است
گران باریم و مرکب، ناتوان است
خدا را ساربان امروز، محمل
مران کین روز برما، بس گران است
گرت سودای این راهست، سلمان
ز خود بگذر، که اول منزل، آن است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهٔ درد و جدایی شخصی است که دلش با یک کاروان در حرکت است. او احساس میکند که کنترل زندگیاش از دستش خارج شده و امیدش را در نبود محبوب از دست داده است. چشمهایش به راه دوخته شده و اشکهایش نشاندهندهٔ غم فقدان است. در این میان، او از سختیهای سفر و بار سنگینی که بر دوش خود دارد سخن میگوید و به دنبال مقصدی ناپیداست. در نهایت، او به این نتیجه میرسد که اگر واقعاً به سفر و عشقش علاقهمند است، باید خود را از قید و بندها آزاد کند.
هوش مصنوعی: دوستان! امشب کاروان در حال حرکت است و دل غمگین من هم با آن کاروان همراه است.
هوش مصنوعی: کنترل و اختیار زندگیمان از دست ما خارج شده و اکنون همه چیز در دست شخص دیگری است که با هدایت و رهبریاش، مسیر ما را تعیین میکند.
هوش مصنوعی: دلبرم رفته و چشمهایم در راه او مانده است. اما اشکهایم همچنان به دنبالش جاری است.
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی به امید و زندگی اشاره دارد. شاعر میگوید که دل او در حالی که تنگ و مسکین است، به دنبال کسی میگردد که بتواند به او امید و زندگی ببخشد. در واقع، پرسش این است که چه کسی میتواند این امید را برای او فراهم کند، در حالی که خود دلش در نگرانی و اضطراب است.
هوش مصنوعی: بدن من با دوری او همراه است و سرم به او وابسته است و به دنبالش میرود.
هوش مصنوعی: از دید عاشقان او، هر جا که کاروان برود، همه جا پر از گل و آب روان است.
هوش مصنوعی: ما در جستجوی هدفی هستیم که قابل مشاهده نیست. در عین حال، بار سنگینی بر دوش داریم و وسیلهای برای ادامه راه، به اندازه کافی توانمند نیست.
هوش مصنوعی: ای ساربان، امروز محمل را نبر، زیرا این روز بر ما بسیار سخت و دشوار است.
هوش مصنوعی: اگر درپی مسیر شناخت و حقیقت هستی، از خودت رها شو و فراتر از خواستههای شخصیات برو، زیرا اولین قدم در این راه، گذشتن از خود است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چو ایزد را دهشها بی کران است
پذیرفتن مرو را همچنان است
بگردان روی دل از فکرت بد
که بد کردن نه کار بخردان است
بدی اندیشه کردن در حق خلق
بدی کار تو در وی نهان است
کسی که نیکی اندیشد به هر کس
[...]
اساس شرع او ختم جهان است
شریعتها بدو منسوخ از آن است
جهانی جان چو پروانه از آن است
که آن ترسا بچه شمع جهان است
به ترسایی درافتادم که پیوست
مرا زنارِ زلفش بر میان است
درآمد دوش آن ترسا بچه مست
[...]
اگر کشوَرخدایِ کامران است
وگر درویشِ حاجتمندِ نان است
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.