سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۰: خوبرویان جفاپیشه وفا نیز کنند - به کسان درد فرستند و دوا نیز کنند
اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۶: خوبرویان جفا پیشه وفا نیز کنند - به کسان درد فرستند و دوا نیز کنند
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۳: در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم - بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم
همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۱: در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم - بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم
سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹: روی در مسجد و دل ساکن خمار چه سود؟ - خرقه بر دوش و میان بسته به زنار چه سود؟
ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۶: روی در مسجد و دل ساکن خمار چه سود - خرقه بر دوش و میان بسته به زنار چه سود
سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳ - این غزل در تذکرهٔ مرآت الخیال امیر علیخان سودی به نام شیخ سعدی است: بربود دلم در چمنی سرو روانی - زرین کمری، سیمبری، موی میانی
امامی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹: بربود دلم، در چمنی، سرو روانی - زرین کمری، سیمبری، موی میانی
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۲۶: گر سفیهی زبان دراز کند - که فلانی به فسق ممتازست
ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١٠۵: چون سفیهی زبان دراز کند - که فلانکس بفسق ممتازست
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۴۰: در حدود ری یکی دیوانه بود - سال و مه کردی به کوه و دشت گشت
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۲۳ - فیالحکمة والنصیحة: در حدود ری یکی دیوانه بود - سال و مه کردی به سوی دشت گشت
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴: به دوستی که اگر زهر باشد از دستت - چنان به ذوق ارادت خورم که حلوا را
سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱: «به دوستی که اگر زهر یابم از دستت - چنان به صدق واردت خورم که حلوارا»
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵: شب فراق نخواهم دَواج دیبا را - که شب، دراز بُوَد خوابگاه تنها را
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴: ز بهر تاج وصال تو سیف فرغانی - (شب فراق نخواهد دواج دیبا را)
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷: مشتاقی و صبوری از حد گذشت یارا - گر تو شکیب داری طاقت نمانْد ما را
اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶: چون اوحدی بنالد، گویی که: صبر میکن - مشتاقی و صبوری از حد گذشت یارا
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷: مشتاقی و صبوری از حد گذشت یارا - گر تو شکیب داری طاقت نماند ما را
اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶: پیر ریاضت ما عشق تو بود، یارا - گر تو شکیب داری، طاقت نماند ما را
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷: مشتاقی و صبوری از حد گذشت یارا - گر تو شکیب داری طاقت نماند ما را
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶: سعدی مگر چو من بود آنگه که این غزل گفت - «مشتاقی و صبوری از حد گذشت یارا»
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹: سعدی نگفتمت که مرو در کمند عشق - تیر نظر بیفکند افراسیاب را
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۶: ای دل نگفتمت که مرو در کمند عشق - آخر بقصد خویش چرا میکنی شتاب
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲: من بدین خوبی و زیبایی ندیدم روی را - وین دلاویزی و دلبندی نباشد موی را
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰: سیف فرغانی برو تصدیق سعدی کن که گفت - «من بدین خوبی و زیبایی ندیدم روی را»
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴: گویند مگو سعدی چندین سخن از عشقش - میگویم و بعد از من گویند به دورانها
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۵۸: این آن غزل سعدی است صائب که همیفرمود - میگویم و بعد از من گویند به دورانها
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵: دعات گفتم و دشنام اگر دهی سهلست - که با شکردهنان خوش بود سؤال و جواب
عبید زاکانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳ - در مدح جلالالدین شاه شجاع مظفری و فتح اصفهان: به پیش خود بنشان شاهدان شیرین کار - که با شکردهنان خوش بود سؤال و جواب
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷: ماهرویا! روی خوب از من متاب - بیخطا کشتن چه میبینی صواب
سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵: گر خطایی کردهام، خونم بریز - بیخطا کشتن چه میبینی صواب؟
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷: ماه رویا روی خوب از من متاب - بی خطا کشتن چه میبینی صواب
سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵: روی خوبت، ماه تابان من است - ماه رویا! روی خوب از من متاب
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰: آن چنانش به ذکر مشغولم - که ندانم به خویشتن پرداخت
اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵: اوحدی آن چنان درو پیوست - که نخواهد به خویشتن پرداخت
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵: دوست دارم که بپوشی رخ همچون قمرت - تا چو خورشید نبینند به هر بام و درت
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۶: روی بنمای و مپندار که من چون سعدی - «دوست دارم که بپوشی رخ همچون قمرت »
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰: دگر به روی کسم دیده بر نمیباشد - خلیل من همه بتهای آزری بشکست
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۷۰: دلم ببتکده میرفت پیش ازین لیکن - خلیل ما همه بتهای آزری بشکست
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰: برادران و بزرگان نصیحتم مکنید - که اختیار من از دست رفت و تیر از شست
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۷۵: کنون نشانهٔ تیر ملامتم مکنید - که رفته است عنانم ز دست و تیر از شست
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰: چنان به موی تو آشفتهام به بوی تو مست - که نیستم خبر از هر چه در دو عالم هست
سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰: چگونه چشم تو مست است و زلفت، آشفته - چنان به روی تو آشفتهام به بوی تو مست
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰: چنان به موی تو آشفتهام به بوی تو مست - که نیستم خبر از هر چه در دو عالم هست
سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰: ندانم آنکه خبر هست از منت، یا نیست - که نیستم خبر، از هر چه در دو عالم هست
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱: از رای تو سر نمیتوان تافت - وز روی تو در نمیتوان بست
سلمان ساوجی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۳ - مستان الست: عشقت در غارت درون زد - با عشق تو در نمیتوان بست
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴: از ورطه ما خبر ندارد - آسوده که بر کنار دریاست
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۵: بیبهره ز دولت غم تو - از محنت ما خبر ندارد
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷: تیغ برآر از نیام زهر برافکن به جام - کز قبل ما قبول وز طرف ما رضاست
اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۰: چون نپسندد جفا نرگس سرمست یار؟ - کز قبل او ستم وز طرف ما رضاست
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹: نکند میل دل من به تماشای چمن - که تماشای دل آنجاست که دلدار آنجاست
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۸: مایهٔ خوشدلی آنجاست که دلدار آنجاست - میکنم جهد که خود را مگر آنجا فکنم
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷: این باد روح پرور از انفاس صبحدم - گویی مگر ز طره عنبرفشان توست
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۵۵: انفاس روح میدمد از باد صبحدم - گوئی که بوی عیسی مریم گرفته است
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹: آن تویی یا سرو بستانی به رفتار آمدهست - یا ملک در صورت مردم به گفتار آمدهست
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۹: سعدی از قدر تو غافل بود آن ساعت که گفت - (این تویی یا سرو بستانی برفتار آمدست)
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۶: هر کسی را نتوان گفت که صاحبنظر است - عشقبازی دگر و نفسپرستی دگر است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۵۹: صائب این آن غزل حضرت سعدی است که گفت - عشقبازی دگر و نفس پرستی دگرست
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۳: در عهد لیلی این همه مجنون نبودهاند - وین فتنه برنخاست که در روزگار اوست
عبید زاکانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴ - در مدح شاه شیخ جمالالدین ابواسحق اینجو: بسیار خاست فتنه ز قد بتان ولی - این فتنه برنخاست که در روزگار اوست
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۶: مرا که دیده به دیدار دوست برکردم - حلال نیست که بر هم نهم به تیر از دوست
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۹: منم که دیده به دیدارِ دوست کردم باز - چه شُکر گویَمَت ای کارسازِ بنده نواز
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۸: مردم هلال عید بدیدند و پیش ما - عیدست و آنک ابروی همچون هلال دوست
اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۵: اندر دمی دو عید، که گویند، اشارتیست - بر دیدن دو ابروی همچون هلال دوست
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۸: گفتم مگر به خواب ببینم خیال دوست - اینک علی الصباح نظر بر جمال دوست
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۹: گفتم رَوَم به خواب و ببینم جمالِ دوست - حافظ ز آه و ناله امانم نمیدهد
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۰: گفته بودی همه زرقند و فریبند و فسوس - سعدی آن نیست ولیکن چو تو فرمایی هست
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۷: گفتی از اهل زمان نیست وفایی کس را - بنده را هست ولیکن چو تو فرمایی نیست
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۱: مشنو ای دوست که غیر از تو مرا یاری هست - یا شب و روز بجز فکر توام کاری هست
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۵: گر بگویم که مرا یار تویی بشنو، لیک - «مشنو ای دوست که بعد از تو مرا یاری هست»
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۱: نه منِ خام طمع عشق تو میورزم و بس - که چو منْ سوخته در خیلِ تو بسیاری هست
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۵: گر من از عشق تو دیوانه شوم باکی نیست - که چو من شیفته در کوی تو بسیاری هست
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۱: صبر بر جور رقیبت چه کنم گر نکنم - همه دانند که در صحبت گل خاری هست
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۴: صبر بر جور رقیبت چه کنم گر نکنم - عاشقان را نبود چاره بجز مسکینی
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۴: دردیست درد عشق که هیچش طبیب نیست - گر دردمند عشق بنالد غریب نیست
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳: عاشق که شد که یار به حالش نظر نکرد - ای خواجه درد نیست وگرنه طبیب هست
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۵: کیست آن کش سر پیوند تو در خاطر نیست - یا نظر با تو ندارد مگرش ناظر نیست
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۴۷: نه من دلشده دارم سر پیوندت و بس - کیست آنکش سر پیوند تو در خاطر نیست
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۵: کیست آن کش سر پیوند تو در خاطر نیست - یا نظر با تو ندارد مگرش ناظر نیست
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۰: سر پیوند تو تنها نه دل حافظ راست - کیست آن کش سر پیوند تو در خاطر نیست
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۷: ای که گفتی هیچ مشکل چون فراق یار نیست - گر امید وصل باشد همچنان دشوار نیست
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۹: چون مدد از غیر نبود صبر کن تا حل شود - «ای که گفتی هیچ مشکل چون فراق یار نیست»
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۵: به جمال تو که دیدار ز من بازمگیر - که مرا طاقت نادیدن دیدار تو نیست
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۴: دور کن پرده ز رخسار و رقیب از پهلو - که مرا طاقت نادیدن دیدار تو نیست
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۵: خود که باشد که تو را بیند و عاشق نشود - مگرش هیچ نباشد که خریدار تو نیست
سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۵: آن که باشد که تو را بیند و عاشق نشود؟ - یا به عشق تو مجرد ز علایق نشود؟
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۰: خوش میروی به تنها تنها فدای جانت - مدهوش میگذاری یاران مهربانت
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۳: ای رفته از بر ما ما گفته همچو سعدی - «خوش میروی به تنها تنها فدای جانت»
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۴: بخت نیکت به منتهای امید - برساناد و چشم بد مرساد
سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۴۱: بخت نیکت به منتهای امید - برساناد و چشم بد مرساد
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۴: بخت نیکت به منتهای امید - برساناد و چشم بد مرساد
سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۴۲: بخت نیکت به منتهای امید - برساناد و چشم بدمرساد
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۵: سعدی نه حریف غم او بود ولیکن - با رستم دستان بزند هر که درافتاد
کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۷: این لاف نه در خورد کمال است ولیکن - با رستم دستان بزند هرکه درافتاد
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۴: آن شکرخنده که پرنوش دهانی دارد - نه دل من که دل خلق جهانی دارد
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۳: ور بدین شکل و شمایل بدر آئی روزی - نه دل من که دل خلق جهانی ببری
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۳: دو چشم مست تو شهری به غمزهای ببرند - کرشمه تو جهانی به یک نظر گیرد
سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۲ - در مدح سلطان اویس: عنایت تو روانی به یک نفس بخشد - کفایت تو جهانی به یک نظر گیرد
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۲: از آن طرف نپذیرد کمال او نقصان - وزین جهت شرف روزگار ما باشد
سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۰: از آن طرف نپذیرد کمال او نقصان - وزین طرف شرف روزگار ما باشد
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۵: از تو دل برنکنم تا دل و جانم باشد - میبرم جور تو تا وسع و توانم باشد
سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰: چون مراد دل و جانم تویی از هر دو جهان - از تو دل برنکنم تا دل و جان است مرا
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۰: نه طریق دوستانست و نه شرط مهربانی - که ز دوستی بمیریم و تو را خبر نباشد
اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۳۹: دل اوحدی شکستن، ز میانه دور جستن - نه طریق دوستان است و نه شرط مهربانی
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۰: نه طریق دوستانست و نه شرط مهربانی - که ز دوستی بمیریم و تو را خبر نباشد
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۹: دل دردمند خواجو به خدنگ غمزه خستن - نه طریق دوستان است و نه شرط مهربانی
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۴: عشقش حرام بادا بر یار سروبالا - تردامنی که جانش در آستین نباشد
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۸: چون دامن تو گیرد در پای تو چه ریزد - بیچارهای که جانش در آستین نباشد
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۱: ای دل نگفتمت که عنان نظر بتاب - اکنونت افکند که ز دستت لگام شد
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۶: ای دل نگفتمت که ز زلفش عنان بتاب - کاهنگ چین خطا بود از بهر بهر مشک ناب
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۷: سوز دل یعقوب ستمدیده ز من پرس - کاندوه دل سوختگان سوخته داند
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۹۴: از شمع بپرسید حدیث دل خواجو - کاندوه دل سوختگان سوخته داند
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۸: دنبال تو بودن گنه از جانب ما نیست - با غمزه بگو تا دل مردم نستاند
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹: چون چشم تو دل میبرد از گوشه نشینان - همراه تو بودن گنه از جانب ما نیست
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۹: چه حاجت است به شمشیر قتل عاشق را - حدیث دوست بگویش که جان برافشاند
جلال عضد » دیوان اشعار » غزلیّات » شمارهٔ ۸۲: چه حاجت است به شمشیر قتل عاشق را - که نیم جان مرا یک کرشمه بس باشد
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۸: کس نیست که پنهان نظری با تو ندارد - من نیز بر آنم که همه خلق بر آنند
سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۶: گر خلق برآنند که برانند ز شهرم - من نیز برانم که همه خلق برانند
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۰: خوبرویان جفاپیشه وفا نیز کنند - به کسان درد فرستند و دوا نیز کنند
غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۰: حلق غالب نگر و دشنه سعدی که سرود - «خوبرویان جفاپیشه وفا نیز کنند»
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۳: کس ندانم که در این شهر گرفتار تو نیست - مگر آن کس که به شهر آید و غافل برود
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۰: آمن از فتنهٔ حسن تو درین دوران نیست - مگر آن کس که به شهر آید و غافل برود
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۰: فرهادوارم از لب شیرین گزیر نیست - ور کوه محنتم به مثل بیستون شود
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۵۸: فرهاد را چو از لب شیرین گزیر نیست - در گوش او ملامت دشمن حکایتیست
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۰: مجال صبر همین بود و منتهای شکیب - دگر مپای که عمر این همه نمیپاید
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۴: چو روشنست که عمر این همه نمیپاید - مرا چو عمرعزیزی تو نیز بیش مپای
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۵: کاروانی شکر از مصر به شیراز آید - اگر آن یار سفرکرده ما بازآید
نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۶۴: شعر من گر به سر تربت سعدی گذرد - کاروان شکر از مصر به شیراز آید
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۷: نه چندان آرزومندم که وصفش در بیان آید - و گر صد نامه بنویسم حکایت بیش از آن آید
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۶: چو سعدی سیف فرغانی مدام از شوق می گوید - (نه چندان آرزو مندم که وصفش در بیان آید)
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۰: جز این قدر نتوان گفت بر جمال تو عیب - که مهربانی از آن طبع و خو نمیآید
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴: جز این قدر نتوان گفت در جمال تو عیب - که وضع مهر و وفا نیست روی زیبا را
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۴: ما یوسف خود نمیفروشیم - تو سیم سیاه خود نگه دار
سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۵۴: ما یوسف خود نمیفروشیم - تو جان عزیز خود نگهدار
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۱: بازگویم نه که دوران حیات این همه نیست - سعدی امروز تحمل کن و فردای دگر
عبید زاکانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷: چاره صبر است ز سعدی بشنو پند عبید - «سعدی امروز تحمل کن و فردای دگر»
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۸: فتنهام بر زلف و بالای تو ای بدر منیر - قامت است آن یا قیامت عنبر است آن یا عبیر
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۹: سیف فرغانی چو سعدی شاید ار گوید بدوست - (فتنه ام بر زلف وبالای تو ای بدر منیر)
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۹: ما در این شهر غریبیم و در این ملک فقیر - به کمند تو گرفتار و به دام تو اسیر
ناصر بخارایی » قصاید » شمارهٔ ۴۰ - در مدح خواجه عوض شاه وزیر: ای تو در شهر شهیر و به ممالک مالک - «ما در این شهر غریبیم و در این ملک اسیر»
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۱: هر متاعی ز معدنی خیزد - شکر از مصر و سعدی از شیراز
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۲: کآفرین میکنند بر سخنت - شکر از مصر و سعدی از شیراز
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۱: هر متاعی ز معدنی خیزد - شکر از مصر و سعدی از شیراز
کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۵۹۴: تا بیابد به چاشنی گیری - شکر از مصر و سعدی از شیراز
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۴: مبارکتر شب و خرمترین روز - به استقبالم آمد بخت پیروز
سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۹۴ - دوبیتی: به استقبالت آمد بخت پیروز - شب قدر تو خواهد گشت نوروز
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۶: دست به جان نمیرسد تا به تو برفشانمش - بر که توان نهاد دل تا ز تو واستانمش
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۲: سیف اگر ز بهر تو مال فدا کند، مرا - «دست به جان نمیرسد تا به تو برفشانمش»
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۷: تا چه خواهد کرد با من دور گیتی زین دو کار - دست او در گردنم یا خون من در گردنش
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۳: وصل و هجر دوست میکوشند هر یک تا کنند - دست او در گردنم یا خون من در گردنش
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۸: رها نمیکند ایام در کنار منش - که داد خود بستانم به بوسه از دهنش
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۵: کجا رسم زلب او ببوسه یی چو دمی - (رها نمی کند ایام درکنار منش)
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۰: بس که در خاک میطپند چو گوی - از خم زلف همچو چوگانش
اوحدی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۲ - وله ایضا (من و آن دلبر خراباتی - فی طریق الهوی کمایاتی): در خم زلف همچو چوگانش - فلک و هر چه در فلک گوییست
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۱: گرم قبول کنی ور برانی از بر خویش - نگردم از تو و گر خود فدا کنم سر خویش
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۳: بسان سعدی راضی است سیف فرغانی - گرش قبول کنی ور برانی از بر خویش
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۲: درد عشق از هر که میپرسم جوابم میدهد - از که میپرسی که من خود عاجزم در کار خویش
اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۱: ای که از من کار خود را چاره میجویی که چیست؟ - این مجوی از من، که من خود عاجزم از کار خویش
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۷: جزای آن که نگفتیم شکر روز وصال - شب فراق نخفتیم لاجرم ز خیال
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۶: شب فراق بگفتیم ترک صبح امید - جزای آنکه نگفتیم شکر روز وصال
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۱: بر آن سماط که منظور میزبان باشد - شکم پرست کند التفات بر مأکول
ایرج میرزا » قصیدهها » شمارهٔ ۱۱ - شب جمعه خدمت حاج امین: «شکم پرست کند التفات بر مأکول» - به خاصه کز سر شب بار معده سنگین بود
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۶: چو بلبل سحری برگرفت نوبت بام - ز توبه خانه تنهایی آمدم بر بام
عبید زاکانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۱ - در مدح عمیدالملک وزیر: به گوش هوش من آمد خروش نوبت شاه - ز توبه خانهٔ تنهائی آمده بر بام
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۸: اگر تو آدمیی اعتقاد من این است - که دیگران همه نقشند بر در حمام
کمال خجندی » مقطعات » شمارهٔ ۸۲: اگر تو آدمیای اعتقاد من این است - که دیگران همه نقشند بر در حمام
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۵: به خاک پای عزیزت که عهد نشکستم - ز من بریدی و با هیچ کس نپیوستم
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۵: اگر چه خرمن عمرم غم تو داد به باد - به خاک پای عزیزت که عهد نشکستم
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۶: ای نفس که مطلوب تو ناموس و ریا بود - از بند تو برخاستم و خوش بنشستم
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۵: با خود چو دمی خش ننشستم بهمه عمر - برخاستم از بند خود و خوش بنشستم
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۶: بند همه غمهای جهان بر دل من بود - دربند تو افتادم و از جمله برستم
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۸: در حال که من دانهٔ خال تو بدیدم - در دام تو افتادم و از جمله برستم
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۱: تا خیال قد و بالای تو در فکر منست - گر خلایق همه سروند چو سرو آزادم
عبید زاکانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸: تا خیال قد و بالای تو در دل بگذشت - خاطر آزاد شد از سرو خرامان ما را
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۱: من از آن روز که دربند توام آزادم - پادشاهم که به دست تو اسیر افتادم
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۶: حافظ از جور تو حاشا که بگرداند روی - من از آن روز که دربند توام آزادم
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۴: از در درآمدی و من از خود به در شدم - گفتی کز این جهان به جهان دگر شدم
نظام قاری » دیوان البسه » قطعات » شمارهٔ ۱۹: پشمینه را فکنده و پوشیده ام کتان - (گوئی کز این جهان به جهان دگر شدم)
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۴: از در درآمدی و من از خود به در شدم - گفتی کز این جهان به جهان دگر شدم
نظام قاری » دیوان البسه » قطعات » شمارهٔ ۱۹: ای شاهد سمنبر والا شب زفاف - (از در در آمدی و من از خود بدر شدم)
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۱: به کام دشمنم ای دوست عاقبت بنشاندی - به جای خود که چرا پند دوستان نشنیدم
سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۷۰ - رفتن جمشید به دژ خورشید و دیدن او: ز پیش دوستانم راندی ای دوست - بکام دشمنم بنشاندی ای دوست
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۳: میروم وز سر حسرت به قفا مینگرم - خبر از پای ندارم که زمین میسپرم
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۵: ور میسر نشود دیدن رویت چه کنم - «میروم وز سر حسرت به قفا مینگرم»
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۳: میروم وز سر حسرت به قفا مینگرم - خبر از پای ندارم که زمین میسپرم
عبید زاکانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۸: قوت دست ندارم چو عنان میگیرم - «خبر از پای ندارم که زمین میسپرم»
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۳: میروم وز سر حسرت به قفا مینگرم - خبر از پای ندارم که زمین میسپرم
عبید زاکانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۸: بیخود و بیدل و بییار برون از شیراز - «میروم وز سر حسرت به قفا مینگرم»
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۶: حدیث دوست نگویم مگر به حضرت دوست - یکی تمام بود مطلع بر اسرارم
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۲: حدیث دوست نگویم مگر به حضرت دوست - که آشنا سخن آشنا نگه دارد
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۸: منم این بی تو که پروای تماشا دارم - کافرم گر دل باغ و سر صحرا دارم
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۲: سیف فرغانی هر روز چو سعدی گوید - این منم بی تو که پروای تماشا دارم
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۲: من دوست میدارم جفا کز دست جانان میبرم - طاقت نمیدارم ولی افتان و خیزان میبرم
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۴: چون سعدی از روی وفا میگویم ای کان صفا - من دوست میدارم جفا کز دست جانان میبرم
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۵: گر من ز محبتت بمیرم - دامن به قیامتت بگیرم
اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۴: بگذار به محنت اوحدی را - گو من ز محبتت بمیرم
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۵: گر من ز محبتت بمیرم - دامن به قیامتت بگیرم
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۶: دل زنده به عشق تست غم نیست - گر من ز محبتت بمیرم
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۸: اکنون که تو روی باز کردی - رو باز به خیر کرد حالم
اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۵: زان دم که تو روی باز کردی - از هر چه بجز تو بازم آورد
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۱: گر تیغ برکشد که محبان همیزنم - اول کسی که لاف محبت زند منم
نظام قاری » دیوان البسه » قطعات » شمارهٔ ۲۲: ور صوف قبرسی دهدم قاقمش بزیر - (اول کسی که لاف محبت زند منم)
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۴: به دریایی درافتادم که پایانش نمیبینم - کسی را پنجه افکندم که درمانش نمیدانم
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۰: به دریایی در افتادم که پایانش نمیبینم - به دردی مبتلا گشتم که درمانش نمیبینم
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۱: همسایه گو گواهی مستی و عاشقی - بر من مده که خویشتن اقرار میکنم
اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۵: گفتی که: حجتی به غلامیم باز ده - بر من گواه باش، که اقرار میکنم
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۳: ز دستم بر نمیخیزد که یک دم بی تو بنشینم - بجز رویت نمیخواهم که روی هیچ کس بینم
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۰۳: چنان افتادهٔ عشقت شدم جانا که چون سعدی - «ز دستم بر نمیآید که یک دم بی تو بنشینم»
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۳: ما به روی دوستان از بوستان آسودهایم - گر بهار آید وگر باد خزان آسودهایم
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۶۱: این جواب آن غزل صائب که سعدی گفته است - گر بهار آید و گر باد خزان آسودهایم
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۰: بگذار تا بگرییم چون ابر در بهاران - کز سنگ گریه خیزد روز وداع یاران
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۱: ای عقل در غم او یکدم مراچو سعدی - (بگذار تا بگریم چون ابر نوبهاران)
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۵: خفته خبر ندارد سر بر کنار جانان - کاین شب دراز باشد بر چشم پاسبانان
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۵: ز افغان سیف ای جان شبها میان کویت - «خفته خبر ندارد سر بر کنار جانان»
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۴: روزی اندر سر کار تو کنم جان عزیز - پیش بالای تو باری چو بباید مردن
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۶: عاقبت در سر کار تو کنم جان عزیز - چکنم بی تو مرا کار بسر مینشود
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۹: تو دردی نداری که دردت مباد - از آن رحمتت نیست بر درد من
سلمان ساوجی » فراق نامه » بخش ۱۲ - بوسه بر باد (۲): تو مشغول گنجی و شاهی و داد - تو دردی نداری، که دردت مباد!
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۹: من از دست کمانداران ابرو - نمییارم گذر کردن به هر سو
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۵۵: از آن ساعت که تیر غمزه خوردم - من از دست کمانداران ابرو،
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۵: ای طراوت برده از فردوس اعلی روی تو - نادر است اندر نگارستان دنیی روی تو
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۶۸: در شگفتم تا چو سعدی عارفی چون گویدت - کای طراوت برده از فردوس اعلی روی تو
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۸: من ز فکر تو به خود نیز نمیپردازم - نازنینا تو دل از من به که پرداختهای
اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۷: به غم خویش چنان شیفته کردی بازم - کز خیال تو به خود نیز نمیپردازم
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۱: تو از هر در که بازآیی بدین خوبی و زیبایی - دری باشد که از رحمت به روی خلق بگشایی
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۷۰: چو جنت دایم اندر وی همه رحمت فراز آید - «تو از هر در که بازآیی بدین خوبی و زیبایی»
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۳: در سراپای وجودت هنری نیست که نیست - عیبت آن است که بر بنده نمیبخشایی
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۳: غیر از این نکته که حافظ ز تو ناخشنود است - در سراپای وجودت هنری نیست که نیست
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۸: خون در دل آزرده نهان چند بماند - شک نیست که سر برکند این درد به جایی
اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۷۲: یک روز به زلف تو در آویزم و رفتم - شک نیست که باشد سر این رشته به جایی
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۶: هزار دیده چو پروانه بر جمال تو عاشق - غلام مجلس آنم که شمع مجلس اویی
سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۶: هزار دیده چو پروانه بر جمال تو عاشق - غلام دولت آنم که شمع مجلس اویی
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۱: گفتم نهایتی بود این درد عشق را - هر بامداد میکند از نو بدایتی
اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۵: گفتم که: چارهای بود این درد عشق را - چون چاره نیست صبر به ناچار میکنم
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۳: سعدی تو کیستی که دم دوستی زنی - دعوی بندگی کن و اقرار چاکری
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۱: در کوی عشق شوکت شاهی نمیخرند - اقرار بندگی کن و اظهار چاکری
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۵: به چه ماننده کنم در همه آفاق تو را - کان چه در وهم من آید تو از آن خوبتری
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۳: در کمالیت حسنت نرسد درک عقول - هر چه در خاطرم آید تو از آن خوبتری
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۳: سرو بستانی تو یا مه یا پری - یا ملک یا دفتر صورتگری
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۲۰: چون روا باشد که سعدی گویدت - «سرو بستانی تو یا مه یا پری»
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۹: چون است حال بستان ای باد نوبهاری - کز بلبلان برآمد فریاد بیقراری
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۲۴: هر جا که سیف باشد بستان اوست رویش - «چون است حال بستان ای باد نوبهاری»
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۹: حدیث یا شکرست آن که در دهان داری - دوم به لطف نگویم که در جهان داری
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۲۹: چو دوست گفت سخن، گفت سیف فرغانی - حدیث یا شکر است آن که در دهان داری
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۸: تو خود به صحبت امثال ما نپردازی - نظر به حال پریشان ما نیندازی
سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۵۱: خجسته رای تو گویی ز روی لطف هنوز - نظر به حال پریشان ما نخواهد کرد
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۴: هرگز آن دل بنمیرد که تو جانش باشی - نیکبخت آن که تو در هر دو جهانش باشی
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۴۳: سعدی زنده دل از بهر تو حق بود که گفت - (هرگز آن دل بنمیرد که تو جانش باشی)
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۹: الغیاث از تو که هم دردی و هم درمانی - زینهار از تو که هم زهری و هم تریاکی
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۲۹۵: سر برای تو که هم دردی و هم درمانی - جان فدای تو که هم زهری و هم تریاقی
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۴: أَلا یا ناعِسَ الطَّرْفَینِ سکری - سَلِ السَّهْرانَ عَنْ طولِ اللَّیالی
عبید زاکانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۱: حدیث زلف خود از چشم من پرس - «سل السهران عن طول اللیالی»
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۴: تَرَحَّمْ ذِلَّتی یا ذَا المعالی - وَ واصِلْنی اِذا شَوَّشْتَ حالی
عبید زاکانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۱: ز شوق قامتت مردم خدا را - «ترحم ذلتی یا ذالمعالی»
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۳: اگر تو میل محبت کنی و گر نکنی - من از تو روی نپیچم که مستحب منی
کمال خجندی » مقطعات » شمارهٔ ۱۰۳: کمال گو به تراویح بعد فرض عشا - من از روی تو نپیچم که مستحب منی
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۳: اگر تو میل محبت کنی و گر نکنی - من از تو روی نپیچم که مستحب منی
کمال خجندی » مقطعات » شمارهٔ ۱۰۳: محبت تو اماما فریضه چون روزه است - اگر تو میل محبت کنی و گر نکنی
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۳: اگر تو میل محبت کنی و گر نکنی - من از تو روی نپیچم که مستحب منی
نظام قاری » دیوان البسه » قطعات » شمارهٔ ۲۵: بروز جمعه هم ای جامه سفید نظیف - (من از تو روی نه پیچم که مستحب منی)
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۳: اگر تو میل محبت کنی و گر نکنی - من از تو روی نپیچم که مستحب منی
نظام قاری » دیوان البسه » قطعات » شمارهٔ ۲۵: مرا محبتت ای رخت تو بعیدی هست - (اگر تو میل محبت کنی و گر نکنی)
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۴: بر سر کوی عشق بازاریست - که نیارد هزار جان ثمنی
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۵۱: برسر کوی عشق بازاریست - که رخی همچو زر بدیناریست
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۹: بر آنم گر تو باز آیی که در پایت کنم جانی - و زین کمتر نشاید کرد در پای تو قربانی
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۵۶: گرم از در فراز آیی بیا ای جان که چون سعدی - «برآنم گر تو بازآیی که در پایت کشم جانی »
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۰: بندهام گر به لطف میخوانی - حاکمی گر به قهر میرانی
کمال خجندی » مقطعات » شمارهٔ ۱۰۲: گفته های لطیف بنده خویش - بنده ام گر بلطف میخوانی
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۰: بندهام گر به لطف میخوانی - حاکمی گر به قهر میرانی
کمال خجندی » مقطعات » شمارهٔ ۱۰۲: بر من خود پسند نیز قلم - حاکمی گر به قهر میرانی
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۳: ذوقی چنان ندارد بی دوست زندگانی - دودم به سر برآمد زین آتش نهانی
سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۵: چون مجمر از فراقت، دارم دلی پر آتش - دودم به سر بر آمد، زین آتش نهانی
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۳: ذوقی چنان ندارد بی دوست زندگانی - دودم به سر برآمد زین آتش نهانی
سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۵: از عمر ذوق وقتی، بودم که با تو بودم - ذوقی چنان ندارد، بی دوست زندگانی
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۳: شهر آن توست و شاهی فرمای هر چه خواهی - گر بی عمل ببخشی ور بیگنه برانی
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۹: بر اهرمن نتابد انوار اسم اعظم - ملک آن توست و خاتم فرمای هر چه خواهی
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۳: ذوقی چنان ندارد بی دوست زندگانی - دودم به سر برآمد زین آتش نهانی
حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۶۵: بی همدمان یکدل از زندگی چه حاصل - ذوقی چنان ندارد بی دوست زندگانی
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۵: سر از کمند تو سعدی به هیچ روی نتابد - اسیر خویش گرفتی بکش چنان که تو دانی
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۶: خیال تیغ تو با ما حدیث تشنه و آب است - اسیر خویش گرفتی بکش چنان که تو دانی
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۷: نه طریق دوستانست و نه شرط مهربانی - که به دوستان یک دل سر دست برفشانی
اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۳۹: دل اوحدی شکستن، ز میانه دور جستن - نه طریق دوستان است و نه شرط مهربانی
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۷: نه طریق دوستانست و نه شرط مهربانی - که به دوستان یک دل سر دست برفشانی
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۹: دل دردمند خواجو به خدنگ غمزه خستن - نه طریق دوستان است و نه شرط مهربانی
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹۳: گر دست دهد دولت ایام وصال - ور سر برود در سر سودای محال
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۴: محمود بُوَد عاقبتِ کار در این راه - گر سر بِرَوَد در سرِ سودایِ اَیازم
سعدی » بوستان » در نیایش خداوند » بخش ۵ - مدح محمد بن سعد بن ابوبکر: چه حاجت که نه کرسی آسمان - نهی زیر پای قزل ارسلان
ظهیر فاریابی » قصاید » شمارهٔ ۳۱: نه کرسی فلک نهد اندیشه زیر پای - تا بوسه بر رکاب قزل ارسلان دهد
سعدی » بوستان » باب اول در عدل و تدبیر و رای » بخش ۱ - سر آغاز: نیاساید اندر دیار تو کس - چو آسایش خویش جویی و بس
میرزا آقاخان کرمانی » نامهٔ باستان » بخش ۹۹ - خطاب به شاهنشاه ایران: «نیا ساید اندر دیار تو کس - چو آسایش خویش خواهی و بس»
سعدی » بوستان » باب اول در عدل و تدبیر و رای » بخش ۱ - سر آغاز: که خاطر نگهدار درویش باش - نه در بند آسایش خویش باش
میرزا آقاخان کرمانی » نامهٔ باستان » بخش ۹۹ - خطاب به شاهنشاه ایران: «نه در بند آسایش خویش باش - که خاطر نگهدار درویش باش»
سعدی » بوستان » باب اول در عدل و تدبیر و رای » بخش ۲۸ - حکایت پادشاه غور با روستایی: شه از مستی غفلت آمد به هوش - به گوشش فرو گفت فرخ سروش
خواجوی کرمانی » سام نامه - سراینده نامعلوم منسوب به خواجو » بخش ۲۰ - سخن گفتن سروش در گوش سام: به گوشش فرو گفت فرخ سروش - که از دست دادی دل و عقل و هوش
سعدی » بوستان » باب اول در عدل و تدبیر و رای » بخش ۲۸ - حکایت پادشاه غور با روستایی: که چندان امانم ده از روزگار - کز این نحس ظالم برآید دمار
سلمان ساوجی » فراق نامه » بخش ۴ - اندرز به فرزند : همی خواهم از داور کردگار - که چندان امانم دهد روزگار
سعدی » بوستان » باب اول در عدل و تدبیر و رای » بخش ۲۸ - حکایت پادشاه غور با روستایی: به دستان خود بند از او برگرفت - سرش را ببوسید و در بر گرفت
سلمان ساوجی » فراق نامه » بخش ۱۲ - بوسه بر باد (۲): ملک بازش از خاک ره بر گرفت - سرش را ببوسید و در بر گرفت
سعدی » بوستان » باب دوم در احسان » بخش ۱۷ - حکایت درویش با روباه: کسی نیک بیند به هر دو سرای - که نیکی رساند به خلق خدای
حکیم نزاری » دستورنامه » بخش ۹ - تضمین بیت شیخ اجل سعدی: «کسی نیک بیند به هر دو سرای - که نیکی رساند به خلق خدای»
سعدی » بوستان » باب هشتم در شکر بر عافیت » بخش ۱۵ - حکایت سفر هندوستان و ضلالت بت پرستان: شبی همچو روز قیامت دراز - مغان گرد من بی وضو در نماز
سلمان ساوجی » فراق نامه » بخش ۱۰ - شب: شبی همچو روز قیامت دراز - پریشان چو موی بتان طراز
سعدی » بوستان » باب نهم در توبه و راه صواب » بخش ۱۲ - حکایت در عالم طفولیت: «چو از راستی بگذری خم بود - چه مردی بود کز زنی کم بود؟»
عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر متقارب » شمارهٔ ۲۴: چو از راستی بگذری خم بود - چه مردی بود کز زنی کم بود
سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶: گر بنده مینوازی و گر بنده میکشی - زجر و نواخت هر چه کنی رای رای توست
سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۷: گر بنده مینوازی، ور بند میکنی - ما بندهایم، مصلحت ما، رضای توست
سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱: هر آدمی که کشتهٔ شمشیر عشق شد - گو غم مخور که ملک ابد خونبهای اوست
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۵۳: دلخستهئی که کشته شمشیر عشق شد - زخمش بجان رسید و ز مرهم خبرنداشت
سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴: بر درگهی که نوبت ارنی همی زنند - موری نهای و ملک سلیمانت آرزوست
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۴۸: این آن غزل که سعدی و ملای روم گفت - موری نه ای و ملک سلیمانت آرزوست
سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶: خوشتر از دوران عشق ایام نیست - بامداد عاشقان را شام نیست
سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۲: گر چه دورانی خوش است، ایام گل - خوشتر از دوران عشق، ایام نیست
سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶: مستی از من پرس و شور عاشقی - و آن کجا داند که درد آشام نیست
سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۲: پیش ما باری ندارد هیچ کار - هر که صاحب درد و درد آشام نیست
سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶: خوشتر از دوران عشق ایام نیست - بامداد عاشقان را شام نیست
سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۲: روز حسن دلبران را شام، هست - بامداد عاشقان را شام، نیست
سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶: شرف نفس به جودست و کرامت به سجود - هر که این هر دو ندارد عدمش به که وجود
سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۳۸: گر درم داری با خلق کرم کن زیرا - «شرف نفس به جودست و کرامت به سجود»
سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰: سنگ بدگوهر اگر کاسهٔ زرین شکند - قیمت سنگ نیفزاید و زر کم نشود
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۷۴: سنگ بد گوهر اگر کاسهٔ زرین شکند - قیمت سنگ نیفزاید و زر کم نشود
سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷: خرما نتوان خوردن از این خار که کشتیم - دیبا نتوان کردن از این پشم که رشتیم
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۱۶: این آن غزل سعدی شیراز که فرمود - خرما نتوان خورد ازین خار که کشتیم
سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱: هفتاد زلت از نظر خلق در حجاب - بهتر ز طاعتی که به روی و ریا کنیم
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۶: می خور که صد گناه ز اغیار در حجاب - بهتر ز طاعتی که به روی و ریا کنند
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۰ - در نصیحت و ستایش: جهان بر آب نهادست و زندگی بر باد - غلام همت آنم که دل بر او ننهاد
عبید زاکانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳: خوشست ناز و نعیم جهان ولی چو عبید - « غلام همت آنم که دل بر او ننهاد »
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۲ - توحید: نابرده رنج گنج میسر نمیشود - مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » معمیات » بخش ۱۲ - بابر: نابرده رنج گنج میسر نمیشود - مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۲ - توحید: نابرده رنج گنج میسر نمیشود - مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۵۸: این آن غزل که سعدی شیراز گفته است - مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۱ - در ستایش شمسالدین حسین علکانی: همه گویند و سخن گفتن سعدی دگرست - همه دانند مزامیر نه همچون داود
رهی معیری » غزلها - جلد دوم » خاک شیراز: سرخوش از ناله مستانه سعدی است رهی - همه گویند ولی گفته سعدی دگر است
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۵ - در وصف بهار: مژدگانی که گل از غنچه برون میآید - صد هزار اقچه بریزند درختان بهار
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۷: خیز خواجو که گل از غنچه برون میآید - بلبلی چون تو کنون حیف بود در قفسی
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۵ - در وصف بهار: بامدادی که تفاوت نکند لیل و نهار - خوش بود دامن صحرا و تماشای بهار
عبید زاکانی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۴ - در تضمین مطلع یکی از قصاید سعدی گوید: دست در دامن می زن که از این پس همه روز - « خوش بود دامن صحرا و تماشای بهار »
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۷ - مطلع دوم: توحاکم همه آفاق و آنکه حاکم تست - ز تخت و بخت و جوانی و ملک برخوردار
عبید زاکانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۵ - در ستایش شاه شیخ ابواسحاق: به کامرانی و اقبال باش تا باید - ز عمر و جاه و جوانی و بخت برخوردار
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۲ - در لیلةالبراة فرمودهاست: مگوی شب به عبادت چگونه روز کنم - محب را ننماید شب وصال دراز
ایرج میرزا » غزلها » شمارهٔ ۱۰: چگونه کوته خواهم شبی که سعدی گفت: - «که دوست را ننماید شبِ وِصال دراز»
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۶ - پند و موعظه: قفا خورند و ملامت برند و خوش باشند - شب فراق به امید بامداد وصال
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۳: وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم - که در طریقتِ ما کافریست رنجیدن
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۷ - در ستایش امیرانکیانو: سخن را روی در صاحبدلانست - نگویند از حرم الا به محرم
ایرج میرزا » مثنویها » شمارهٔ ۱۴ - جواب به خردهگیر: « سخن را روی با صاحبدلان است » - نه با هر بیدل بیخانمان است
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۸ - در ستایش صاحب دیوان: هزار سال جلالی بقای عمر تو باد - شهور آن همه اردیبهشت و فروردین
سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۸۲ - در مدح سلطان اویس: هزار سال جلالی بقای عمر تو باد - شهور آن همه اردیبهشت وفروردین
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵۰ - درستایش اتابک مظفرالدین سلجوقشاه: دعای زنده دلانت رفیق باد و قرین - خدای عالمیانت نصیر باد و پناه
سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۵۹: دعای زنده دلانت رفیق باد و جلیس - همیشه تا که فلک قبله دعا باشد
سعدی » مواعظ » مراثی » ترجیع بند در مرثیهٔ سعد بن ابوبکر: خردمندان پیشین راست گفتند - مرا خود کاشکی مادر نزادی
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵۲ - فرستادن خسرو شاپور را به طلب شیرین: مرا خود کاشکی مادر نزادی - و گر زادی به خورد سگ بدادی
سعدی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۵: خوب را گو پلاس در بر کن - که همان لعبت نگارینست
نظام قاری » دیوان البسه » قطعات » شمارهٔ ۳: شرب گوشو قرین بشال درشت - (که همان لعنت نگارینست)
سعدی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۵: زشت را گو هزار حله بپوش - که همان مردهشوی پارینست
نظام قاری » دیوان البسه » قطعات » شمارهٔ ۳: کاستر گو بجفت اطلس رو - ( که همان مرده شوی پارینست)
سعدی » دیوان اشعار » ترجیع بند: جز نقش تو نیست در ضمیرم - جز نام تو نیست بر زبانم
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۱ - به نام ایزد بخشاینده: ای یاد تو مونس روانم - جز نام تو نیست بر زبانم
سعدی » دیوان اشعار » ترجیع بند: اول دل برده باز پس ده - تا دست بدارمت ز فتراک
اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۱: یا آن دل برده باز پس ده - یا این تن مرده نیز بگذار
سعدی » دیوان اشعار » ملحقات و مفردات » شمارهٔ ۹: در روی هر سپیدی، خالی سیاه دیدم - بالاتر از سیاهی، رنگی دگر نباشد
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۴: گفتم که روز عمرم شد تیره گفت خواجو - بالاتر از سیاهی رنگی دگر نباشد
سعدی » دیوان اشعار » ملحقات و مفردات » شمارهٔ ۹: ما ترک سر بگفتیم، تا دردسر نباشد - غیر از خیال جانان، در جان و سر نباشد
سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۵: گر با تو بر سرو زر، دارد کسی نزاعی - من ترک سر بگویم، تا دردسر نباشد
سعدی » دیوان اشعار » ملحقات و مفردات » شمارهٔ ۹: در روی هر سپیدی، خالی سیاه دیدم - بالاتر از سیاهی، رنگی دگر نباشد
سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۶۱: اسب سیاه تا رفت رنگی دگر نیامد - آری پس از سیاهی رنگی دگر نباشد
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۷۴: تشنهٔ سوخته در چشمهٔ روشن چو رسید - تو مپندار که از سیل دمان اندیشد
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۵: آنکه شد بیخبر از زمزمهٔ نغمهٔ زیر - تو مپندار که از نالهٔ زار اندیشد
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۱۵: سنگ بیقیمت اگر کاسهٔ زرین بشکست - قیمت سنگ نیفزاید و زر کم نشود
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۷۴: سنگ بد گوهر اگر کاسهٔ زرین شکند - قیمت سنگ نیفزاید و زر کم نشود
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۱۷ - ظاهرا در مدح صاحب دیوان است: چنانکه سیرت آزادگان بود کرمی - به من رسید که کردی ولی به من نرسید
سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۹۶: به حضرت تو رهی کرده خانهای در خواه - به من رسید که دادی ولی به من نرسید
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۲۳: باش تا دست دهد دولت ایام وصال - بوی پیراهنش از مصر به کنعان آید
سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۱۰۴ - : باش تا دست دهد دولت ایام وصال - بوی پیراهنش از مصر به کنعان شنود
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۲۹: تو حاکم همه آفاق وآنکه حاکم تست - ز بخت و تخت جوانی و ملک برخوردار
عبید زاکانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۵ - در ستایش شاه شیخ ابواسحاق: به کامرانی و اقبال باش تا باید - ز عمر و جاه و جوانی و بخت برخوردار
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۲۱۵: خدایست آنکه ذات بینظیرش - نگردد هرگز از حالی به حالی
سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۸: تو گر برگشتی از پیمان دل من - نگردد هرگز از حالی به حالی
سعدی » مواعظ » مثنویات » شمارهٔ ۳۲: کجا خود شکر این نعمت گزارم - که زور مردم آزاری ندارم
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۳: من از بازویِ خود دارم بسی شُکر - که زورِ مردم آزاری ندارم
سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۶۰: الهی عاقبت محمود گردان - به حق صالحان و نیکمردان
سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۱۱۱ - شکایت از پیری: به اقبال آمد این دولت به پایان - الهی عاقبت محمود گردان
سعدی » گلستان » دیباچه: مگر صاحبدلی روزی به رحمت - کند در کار درویشان دعایی
حزین لاهیجی » قطعات » شمارهٔ ۴۴ - تضمین از سعدی: مگر صاحبدلی روزی به رحمت - کند در حق مسکینان دعایی
سعدی » گلستان » دیباچه: غرض نقشیست کز ما باز ماند - که هستی را نمی بینم بقایی
حزین لاهیجی » قطعات » شمارهٔ ۴۴ - تضمین از سعدی: غرض نقشی ست کز ما باز ماند - که هستی را نمی بینم بقایی
سعدی » گلستان » دیباچه: چه غم دیوار امّت را که دارد چون تو پشتیبان - چه باک از موج بحر آن را که باشد نوح کشتیبان
ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱۵: هر آنکس دید این قدرت سرود از گفته سعدی - چه باک از موج بحر آن را که باشد نوح کشتیبان
سعدی » گلستان » دیباچه: مزن تا توانی به گفتار دم - نکو گوی گر دیر گویی چه غم
عارف قزوینی » دیوان اشعار » نامه ها و اشعار متفرقه » شمارهٔ ۶: «مزن بیتأمل به گفتار دم - نکو گوی اگر دیر گویی چه غم»
سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۴: باران که در لطافتِ طبعش خِلاف نیست - در باغ لاله روید و در شورهبوم خَس
نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۲ - قصیدهٔ ساقی نامه: باران که در لطافت طبعش خلاف نیست - در باغ لاله روید و در شورهزار خار
سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایت شمارهٔ ۲: کجا خود شکر این نعمت گزارم - که زور مردم آزاری ندارم
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۳: من از بازویِ خود دارم بسی شُکر - که زورِ مردم آزاری ندارم
سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایت شمارهٔ ۳: به نان خشک قناعت کنیم و جامه دلق - که بار محنت خود به که بار منت خلق
نظام قاری » دیوان البسه » قطعات » شمارهٔ ۱۶: بفکر اطعمه و البسه من و بسحاق - (بنان خشک قناعت کنیم و جامه دلق)
سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایت شمارهٔ ۳: به نان خشک قناعت کنیم و جامه دلق - که بار محنت خود به که بار منت خلق
نظام قاری » دیوان البسه » قطعات » شمارهٔ ۱۶: نبرده فضله معنی زکیس و کاسه کس - (که بار منت خود به که بار منت خلق)
سعدی » رسائل نثر » شمارهٔ ۶ - تقریرات ثلاثه: دیو بگریزد از آن قوم که قرآن خوانند - آدمیزاده نگه دار که مصحف ببرد
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۳: زاهد ار رندیِ حافظ نکند فهم چه شد؟ - دیو بُگْریزَد از آن قوم که قرآن خوانند