گنجور

 
عبید زاکانی

زهی لعل لبت درج لئالی

مه روی ترا شب در حوالی

چو چشمت گشتم از بیمار شکلی

چو زلفت گشتم از آشفته حالی

حدیث زلف خود از چشم من پرس

«سل السهران عن طول اللیالی»

ز شوق قامتت مردم خدا را

«ترحم ذلتی یا ذالمعالی»

ز هجرت ناله می‌کردم خرد گفت

عبید از یار دوری چون ننالی

 
 
 
سعدی

أَلا یا ناعِسَ الطَّرْفَینِ سکری

سَلِ السَّهْرانَ عَنْ طولِ اللَّیالی

عبید زاکانی

همین شعر » بیت ۳

حدیث زلف خود از چشم من پرس

«سل السهران عن طول اللیالی»

مشاهدهٔ ۱ نقل قول دیگر در همین شعر
عبید زاکانی

همین شعر » بیت ۴

ز شوق قامتت مردم خدا را

«ترحم ذلتی یا ذالمعالی»

سعدی

تَرَحَّمْ ذِلَّتی یا ذَا المعالی

وَ واصِلْنی اِذا شَوَّشْتَ حالی

مشاهدهٔ ۱ نقل قول دیگر در همین شعر
ناصرخسرو

چنین زرد و نوان مانند نالی

نکرده‌ستم غم دلبر غزالی

نه آنم من که خنبانید یارد

مرا هجران بدری چون هلالی

نه مالیده است زیر پا چو خوسته

[...]

قطران تبریزی

الا تا بر زمین و بر حوالی

ز دیبا گسترد نیسان نهالی

مبادا گیتی از دو شاه خالی

ز شه بونصر و خسرو بوالمعالی

ز هر دو خصم پست و دوست عالی

[...]

انوری

مرا وقتی خوشست امروز و حالی

قدحها پر کنید و حجره خالی

که داند تا چه خواهد بود فردا

بزن رود و بیاور باده حالی

رهی دلسوزتر از روز هجران

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از انوری
مجیرالدین بیلقانی

بنانک مستعد بالنوال

و شأنک غالب فی کل حال

تو آن شاهی که اقلیم خرد را

خجسته طالع و فرخنده فالی

و امرک لو خصصت به الثریا

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه